11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۰ ثبت شده است

۲۴ شهریور ۹۰ ، ۰۴:۰۱

واس چی آخه؟!

 

" با عنایت به طرح تعریض خیابان، این مکان در آینده نزدیک تخریب می‌شود."

دقیقاً یادم هست که نوشته‌بود با عنایت به یه چیزی، حالا شاید بقیه جمله دقیق همونی که نوشته شده، نباشه، ولی کلیتش همین بود، به نظر ِ شما هم عجیبه؟!

با عنایت؟! آخه چرا با عنایت! چرا با توجه نه؟! بعد آدم رویه یه بنر بزرگ یه همچین چیزی رو می‌نویسی میکوفه رو دیفار!

شایدم من الکی دارم گیر می‌دم!!

                                    ولی آخه با عنایت؟!

 

زهرا صالحی‌نیا
۰۶ شهریور ۹۰ ، ۱۳:۴۰

داستان: مردی در آستانه‌ی هبوط

 

 

سلام

سلام

لرزان و سرخ بودی، مانند دخترکان تازه به بلوغ رسیده، با شرمی در نگاه که برق زندگی را در چشمانت بیشتر جلا می‌داد، من، مردی درمیانه دهه‌ی چهارم زندگیم، از میان تمام زنانی که روزها و شبهای ِ من را پر می‌کردند، در لحظه‌ای، در تنها لحظه‌ای در حضور تو گم شده‌بودم!

روزها گذشته بود تا توانستم، فکر سلام کردن به تورا، به ذهنم راه دهم، هربار، در مقابل ِ تو به سجده می‌افتادم، نه فقط در مقابل چشمانت، و شرمشان، پیشانیت و حتی بینی ِ تو! در هیچ کجا آیا کسی هست که به اندازه‌ی من، حسرت‌بار به بینی، دخترکی نگاه کند، همانطور که شاید مردی، به لبان معشوقش!

لبانت، که نمی‌دانم، نمی‌دانم، نمی‌دانم، خطوطش به کدامین سو است! من، که چشمانم نخستین بار به روی لبان زنی، می‌ماند، و استفاده‌ای جز برای بوسه‌های وحشیانه‌ی شبانه، برایش متصور نبودم، حال حتی، نمی‌دانم، لبان ِ تو، خطوط ِ لبان ِ تو به کدام سو می‌رود!

اسماء!!! ای کاش هربار، به جای سجده به تمام این‌ها، به دستانت، به قلبت، که تپشش را به روی سینه‌ی خود حس می‌کنم، به تو تنها یک سلام گفته‌بودم، ای کاش!

می‌گویند، هرکس، برای بار نخست کعبه را می‌بیند، به سجده می‌افتد!

اسماء! هر بار! هر بار! من هر چهل بار را به سجده افتادم، و تو ندیدی! اسماء! تو نگاهم نمی‌کردی، که اگر نگاه می‌کردی، من ذوب می‌شدم، در مقابل آتش نگاهت!

اسماء! ای کاش نگاهم می‌کردی، ای کاش ذوب می‌شدم، و تو دوباره، با دستانت، من را، مردی که سخت و سنگ است را می‌ساختی!

اسماء! ای کاش، میان دستانت، ای کاش، من ِ مذاب ِ میان دستانت، میان بندبند انگشتانت، می‌ماندم و تو، من را، می‌ساختی و من دوباره میان دستانت روان می‌شدم!

.

.

.

اسماء! من، حتی لحظه‌ای به خواستن ِ تو نیاندیشیدم، و تو، بعد از سجده چهلم، به من سلام دادی، صدایت، میام تمام ِ ساختمان‌ها و برج‌های ِ دنیای ِ من پیچید، کوشیدم،  مقابل ریزش تمامشان را بگیرم، ولی تو سلام کردی....

کن فیکون!

و من، مردی در میانه‌ی دهه‌ی چهارم زندگیم، با دنیایی پُر از برج‌های بلند و زنانی که نامشان را به خاطر ندارم، دنیایی که من، در بالاترین نقطه‌ی آن ایستاده بودم، به تو، اسماءی ِ کوچک، سلام کردم، گویی میان چشمانت که پُر از شرم بود، بابت دیدن ریختن ِ تمام این بناها و زنان ِ عریان و خدایی من، داستان ِ من را روایت می‌کردی!

داستان ِ سنگینی ِ حضور ِ تو که بر دوش ِ من انداخته بودی، برای سجده و تمام چهل بار، و آتشی برای ذوب تمام ِ من، و تو خود بودی، تمام ٍ من! اسماء ِ من! آمدی، بی‌آنکه منی چون من، تو را بخواهد و داستان ِ من را نوشتی، با دستانت، داستان مردی مذاب، میان انگشتان ِ معبودش!

 

زهرا صالحی‌نیا
۰۱ شهریور ۹۰ ، ۰۸:۱۵

اعلام جنگ

باید بگم که تست دوبله رد شدم، البته این قضیه مال ِ شاید 3 هفته پیش باشه، سعی کردم با خودم کنار بیام ولی نشد!

تا به حال هیچ‌وقت به این حد به قبول شدن در امتحانی ایمان نداشتم، خوب یه بار قبول شده بودم! و البته حماقت کردم و دنبالش نرفتم! سری اول خیلی سخت‌تر بود، کلی متن خوندم، کلی سوال جواب دادم، آخرش هم بلند خندیدم، در واقع هَوار زدم!

ایندفعه دخترخانم تست گیرنده، به خودش زحمت نداد دو تا سوال بپرسه، نمی‌دونم چرا از اون و همه‌ی اون کسایی که بعد از تست رفتن پیشش و کلی حرف زدن و سعی کردن غلطهاشون رو توجیح کنن و همه‌رو معطل کردن، لجم می‌گیره!

احساس می‌کنم اسم همه‌شون توی لیست هست جز من، و واقعاً نمی‌دونم چرا به همه‌شون به چشم این آدم‌هایی نگاه می‌کنم که تو فرودگاه و راه‌آهن و ... پیج می‌کنن و به صورت کاملاً پاستیل واری اسم آدم‌ها رو تلفظ می‌کنند!

اینکه می‌گم پاستیل، به خاطره اینکه، اگه سعی کنید، یعنی اگه خودتون رو به درودیوار بزنید که تو صداشون غرق بشید، عینهو پاستیل ِ خیس خورده می‌چسبید به کف ِ زمین از بس که حرف رو کش میدن و گند میزنن تو هرچی لحن و کلمه است!!!

تصورم این نیست که صدام خیلی خوبه! به هیچ وجه ( دروغ که نداریم، به هیچ وجه ٍ به هیچ وجه هم که نه! خوبه خوب!) ولی مسئله اینکه من ذاتاً یه دوبلورم، این هفته دوباره می‌رم تست می‌دم، بهشون حالی می‌کنم با کی طرفن!

 

زهرا صالحی‌نیا