11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۵ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۱۶

نرگس روی جاکفشی

روز دوم یا سوم جشنواره بود، حدود ساعت 9:30 که رسیدیم خانه، برق‌ها رفته بود، همه‌جا را سکوتی خوب و آرام فراگرفته بود :) تصمیم گرفتیم به جای اینکه سرمان را در موبایل و تبلت فرو کنیم و از ته مانده شارژمان حداقل استفاده را ببریم، کنار هم بنشینیم و از سکوت استفاده کنیم، همان زمان بود که بازی از خودم اختراع کردم، گفتم بیا داستانی فی البداهه تعریف کنیم و خودمان را در یک جای داستان مخفی کنیم، آخر داستان طرف مقابل باید تو/من را در داستان پیدا کند.


داستان ِ من از پیاده شدن زنی از ماشین شروع می‌شد....

زهرا صالحی‌نیا
۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۵۱

دیروز دوبار باران دیدم

سلام به همراهان همیشگی :دی

این متنی بود که به صورت سریع و برقی پس از پخت شام شب و شست لباس‌ها در ماشین لباس‌شویی نوشتم، البته البته و صد البته که کوچه بی‌نام فیلم پُر سخنی‌است، مخصوصاً که اگر دوستان اجازه بدن باید بگم که قصه‌اش ساختار داشت و من از قصه‌گویی‌اش لذت بردم، البته و البته و هزار و یک البته که فیلم کوچه بی‌نام/ شهید بی‌نام بیش از این‌ها حرف درش نهفته‌ است....

بعله...


امروز دوبار باران دیدم

زهرا صالحی‌نیا
۰۳ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۵۷

کمی پیش از بزرگی

امیرعلی، پسربچه چهارساله خوش‌زبان در مقابل حسین، پسرک یکساله ایستاده، امیرعلی سعی می‌کند از گردن حسین کیف دوربینی را به اجبار دربیاورد، حسین در کمال ناباوری از خودش دفاع می‌کند، بند کیف را می‌کشد و بعد که موفق نمی‌شود با دست به روی کتف امیرعلی می‌کوبد، حسین به دنبال امیرعلی تلوتلو خوران می‌رود، حضار از رفتار حسین متعجب می‌شوند و می‌خندند.

پیگیری حسین که دنباله‌دار می‌شود امیرعلی با کیف دوربین به صورت حسین می‌زند، پدر و دایی امیرعلی ناگهان از جا می‌پرند، پدرش برسر امیرعلی فریاد می‌زند، امیرعلی شیرین‌زبان ناگهان عقب می‌کشد و پکر روی مبل می‌نشیند، پنج دقیقه می‌گذرد، امیرعلی آهسته از اتاق خارج می‌شود، کمی بیرون می‌ماند، بعد وارد اتاق می‌شود و یکراست سراغ حسین می‌رود، کیف را به گردنش می‌اندازد، برایش اسباب‌بازی می‌آورد، ماشین مخصوص خودش را مقابل حسین می‌گذارد، تا آخر شب چشم از حسین برنمی‌دارد.


زهرا صالحی‌نیا