یا رفیق بیکلک
از صیاد که پیچیدیم سمت دولت، حاشیه پل چند پسرجوان در خلاف جهت خیابان در حال قدم زدن بودند، از مدرسه برمیگشتند. در صف آخرشان یکی از پسرها دست گذاشتهبود روی شانه آنیکی، رفیقش سرش پائین بود، شاید اولین شکست عشقیاش را خوردهبود یا بین همکلاسیهایش کنف شدهبود، یا...هزارویک دلیل هست برای اینچنین غمگین شدن پسر۱۵ یا ۱۶ سالهای، ولی یک دلیل برای آرامشش هست، همان دست رفیق که روی شانهاش است، رفیق خوب و با مرام و همراه که به وقتش دست بگذارد روی شانه و بگوید طوری نیست، این هم میگذرد.
مثل «رنجرو»ی تنهایتنهایتنها.
فکر کردم برای پسرکم دعا کنم رفیق خوبی گیر بیاورد، رفیق خوبی بشود، رفیق داشتن مهم است، مطمئنن دستی که در زمان غصههایش روی شانهاش است، همیشه دست من نیست، اصلا نمیشود که باشد، گاهی شانه ادم دست رفیق میخواهد و بعضی غمها را فقط رفیق ادم میفهمد.
برایت دعا میکنم..
یا رفیق من لا رفیق له...
*تصویر از گروه احرار