11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

امیر بعد از آنکه سر شیرین فریاد زد، افسرده و زجر کشیده به ماه نگاه می‌کند،امیر به ماه چشم دوخته. تصویر ماه است که در عدسی تلسکوپش افتاده و ما می‌بینیم، ولی آنچه امیر می‌بیند «شیرین» است.

 

اعتراف این مسئله سخت است، مخصوصاً که این صفت را داشتن در حکم جذام داشتن است، من احساساتی‌ام. همیشه بیش از حد احساساتی بوده‌ام، و بیشتر از آن اهل پوشاندن آن هستم. در هر کتاب و فیلم و قصه و ماجرایی به دنبال قله احساساتش می‌گردم، همان لحظه‌ای که شخصیت، به آن تعلق و مهر و عشق و اندوه و غم واقعی می‌رسد، لحظه ظهور روح انسان، عریان ِ عریان.

هرآنچه که از عشق در تصویر تا به حال دیده‌بودم آنچه نبود که می‌خواستم. آن موسیقی و عطر لطیف و حضور گرم عشق که سراپا مشرقی باشد و پاک، هیچ‌کجا نبود. مدتی فکر می‌کردم شاید فیلم‌های شرق آسیا کمی، به اندازه سر سوزنی بتواند گمشده من باشد، تصویر نابی از خواستن بی‌دلیل.

همه‌ی این جستجو و خواستن تصویری، از شعرهایی می‌آمد که خوانده‌ بودم، و بیشتر از همه حافظ باید پاسخ‌گو باشد، آنچه که دیده بود را شعر کرد و به خورد من داد تا روزگاری به سختی بخوانمش و تشنه تصویر شوم.

 

اینجا که امیر به ماه نگاه می‌کند، قصه‌اش گریه دار شده، و چه کسی می‌داند که قصه شیرین هم گریه‌دار است، کمتر! خیلی کمتر کسی می‌داند، همیشه همین است، همیشه کمتر کسانی می‌دانند که قصه شیرین هم گریه‌دار است.





*از روی پاراگراف آخر خواندم و ضبط کردم و اینجا گذاشتم.

**عرض ارادتی بود برای تصاویری که من را به سیراب شدن، نزدیک کرد و حتی رساند.



زهرا صالحی‌نیا
۲۳ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۳۷

پایان جشنواره

92 هم نفس‌های آخرش را می‌کشد، بهار و تابستان داغش را دید و توانست چند روزی هم روی برف را ببیند و شاید از سال 92 روزی در آینده به عنوان سالی که در آن سیاسی‌ترین فیلم‌ها و انتخاب‌ها و رفتارها از اهالی سینما سر زده، یاد شود.

تمام شد، اهالی سینما به قول خودشان بعد از 8 سال نفس راحتی کشیدند و آنچه می‌توانستند و می‌خواستند ساختند و بر پرده سینما به نمایش در آوردند، خودشان می‌گویند که لبخند به لب‌هایشان بازگشته، خودشان می‌گویند آنچه دوست داشتند ساخته‌اند، خودشان از عملکردشان راضیند و چه کسی اجازه دارد بپرسد «مردم هم راضی هستند؟»

اگر آقای احمدی‌نژاد آنقدر از آرمان‌های انقلاب و امام و رهبر استفاده شخصی نکرده‌بود، اگر آقای شمقدری به آن شدت در امر مدیریتش ضعیف عمل نکرده‌بود، اگر آنطور به هرکسی باج نداده‌بود، اگر خانواده محترم‌ها و خانه پدری‌ها و بغض و پذیرایی ساده و خوابم می‌آید و غیره و غیره در دوره مدیریت این آقا ساخته نشده‌بود، شاید کمتر دلم می‌سوخت و بیشتر حرف‌های دیشب اهالی سینما را باور می‌کردم!

بگذارید کمی صبر کنیم، تا بهمن 93، تا فیلم‌های جشنواره بعد و امیدی که قرار است در فیلم‌ها جاری باشد، شاید این‌بار این طفل چموش ایران به حرف بزرگانش گوش دهد و کمی در راه آنچه وظیفه‌اش بوده عمل کند. لازم هم نیست مانند سال‌های گذشته پس از پایان جشنواره این سوال مطرح شود که پس فجرش کو؟؟ 

حرف‌هایی هست که گفتنش در اینجا جایز نیست، حرف‌هایی که باید در عمل ظاهر شود، من/ما بیشتر مرد عملیم تا حرف و رنگ و به دوربین زُل زدن و توهمات گفتن.


زیر و بَم

زهرا صالحی‌نیا
۱۹ بهمن ۹۲ ، ۰۱:۱۱

زیر و بم

جشنواره فجر  92

در این وبلاگ  می‌نویسم، آنچه امسال در جشنواره دیدم.


زهرا صالحی‌نیا
۰۷ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۴۳

بماند بقیه‌اش!





این بالا قرار بود، عکس بلیطهای جشنواره‌مان باشد، ولی نگذاشتم. دلم نخواست که کارم بویی از "لج‌بازی" بابت این پست داشته‌باشد. می‌خواستم پستی در باحور بگذارم که دیدم شان باحور بالاتر از این است که به مانند آدم‌های کوچک و بزرگ این روزهای ایرانم بیاییم در جوابیه هم مدام بنویسیم و در پی این باشیم که برنده‌ترین کلام را بگوییم.

دل شکستن شاخ و دم ندارد، خواستم سکوت کنم، خواستم بماند برای بعد که ببینیم نتیجه کدام بهتر است، اما دیدم گویا موظف شده‌ایم به توجیه تصمیمی که گرفته‌ایم، اگرچه اعتقاد دارم، به همان اندازه که دوستان مواخذه کننده حق مواخذه ندارند، ما حق داریم کارمان را توجیه نکنیم. فکری به نظرتان بکر میاید، احسنت، به کارش ببندید ولی باقی را ملزم نکنید به پیروی از شما!

وسوسه می‌شوم که دلیل‌هایمان را برای انتخابمان بگویم، ولی جلوی وسوسه می‌ایستم، همان‌طور که بسیاری از وسوسه‌هایی از این دست را پس زدم، باقیش بماند برای جایی دیگر، باشد که همه اینها تمرینی است  برای امتحاناتی به مراتب بزرگ‌تر.


زهرا صالحی‌نیا