11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۲۴ دی ۹۳ ، ۲۲:۵۳

چراهای ریشه‌دار

امشب قسمت 27 وضعیت سفید را دیدیم، همان‌جا که امیر ریسه‌ی لامپهای رنگی را به دور خود می‌پیچد تا «یک صحنه جالب» خلق کند، همان‌جا که چند قدم مانده به شیدایی کامل، سرافکنده، با چشم گریان مقابل شیرین به زمین می‌افتد. 

بیائید ببینیم چرا امیر دل به شیرین داد، شیرین بودن و فقط و فقط و فقط شیرین بودن، یعنی داشتن دل ِ امیر؟! چرای‌اش شاید جواب همه‌ی حماقت‌ها و معصومیت‌های نوجوانی باشد...

چرا امیر میانه این میدان، باید تنها دل به شیرین بدهد؟!

چرا امیر، باید دل به شیرین بدهد؟!




موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۲۴
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۸)

۲۵ دی ۹۳ ، ۰۳:۱۶ محدثه پیرهادی
و عشق اینکه دل از او به اشتیاق می افتد
بدون آنکه بخواهیم اتفاق می افتد
اگرچه بار گرانی است گر به دوش نباشد
مسیر چشمه ی بودن به باتلاق می افتد...
۲۵ دی ۹۳ ، ۰۳:۴۴ محدثه پیرهادی
و
عقل بیهوده سر طرح معما دارد
بازی عشق مگر شاید و اما دارد...
                ***
از منظر فیلمنامه نویسی اما امیر یک چالش بزرگ می خواهد برای بزرگ شدن...
اصلا وضعیت سفید، داستان بزرگ شدن امیر است...
و برای بزرگ شدن، چه بهانه ای بهتر از عاشق شدن یک پسرک نوجوان، در یک نگاه، بی دلیل، در تاریک و روشن نور فانوس...

من تنها کسی ام که امیر رو دوست ندارم!!!

بده اون سریالو درست حسابی ببینم شاید منم خوشم اومد ازش خب!

پاسخ:
بی سلیقه ای دیگه!

چــــــــــــــــــی؟! من وضعیت سفیدم رو به کسی قرض بدم؟

تاریخ تولد بده برات کادو بگیرم

عاقا قبول نیست خب تولد من گذشت! توی سورپرایزپارتی نبودی مگه؟

ینی برم بخرمش؟ اگه دوستش نداشتم چی؟ کی جوابگوعه؟ هان؟؟؟ هان؟؟؟

پاسخ:
تو کیک بده 
ما برات میخریم.

خب کی بهتر از شیرین؟
چه از منظر فیلم نامه نویسی و چه از هر منظر دیگری، امیر برای کامل شدن باید عاشق کسی کامل تر از خودش می شد، اصلاً به نظرم آدم/حوا عاشق کسی می شود که از خودش کامل تر باشد یا حداقل خیال می کند که از خودش کامل تر است. این کامل بودن را هم خیلی کمال اخلاقی یا معنوی در نظر نگیر که می تواند با چهره هم تعریف کرد.
شیرین بزرگ تر از سن خودش بود، عاقل بود، یک دختر درسخوان و تا حدی خودساخته؛ چیزی که دقیقا امیر نبود و باید می شد... و این شد که امیر عاشق شیرین شد!
شیرین بهترین گزینه بود برای عاشقیت امیر، حداقل در میان دخترعمو ها و دختر عمه های خل وضع تر از خودش! :)
پاسخ:
من کاملا موافقم
فقط مسئله حس درونی من از عشق اتمیر و شیرینه
امیرها عاشق شیرینها

شاید روزی کاملتر نوشتم
چرا امیر باید به شیرین دل بدهد؟ چون هادی مقدم دوست اینطور خواسته :)



پاسخ:
مثل این بود که بگی «به تو چه؟» :دی

نه اینکه اینجا نیومده باشم این چند روز، اومدم ولی این چرای ریشه دارت عجیب آدم را گیج و مبهوت می کند!
دروغ چرا، مثل نیلو هم بلد نیستیم جواب بدهیم..
پس حضور می زنیم و جواب را به اهلش می سپاریم و می رویم سراغ چراهای بی ریشه ی خودمان ..
نه واقعا لحن به تو چه نداشتم


اون جوری که من در تجربه زندگی پی برده ام، ادم ها در ته ته ته ته ته ذهنشان یک شبهی از محبوبشان دارند، بر اساس انچه ته ته ته ته ته دلشان می خواهد
عشق در یک نگاه ناشی از همین ته هاست، ناشی از آنچه ته ذهن و ته دل شان می گذرد.

امیر وقتی به شیرین جلب شده، که شیرین در حال ترس و اشک ریختن از موشک باران بود.
ظاهرا امیر مثل خیلی مردهای دیگر در پس ذهنش دوست دارد زنش به او وابسته باشد.
پاسخ:
متوجه شدم نداشتی، مزاح کردم.


بیشتر حرص میخورم از اینکه امیر شیرین رو دوست داره
وگرنه 1001 دلیل منطقی و حتی دلی میشه آورد برای دل بستن امیر به شیرین یکی از مهم ترینهاش همون که گفتی، مقدم دوست اینطور میپسنده

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی