11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۳۰ آبان ۹۱ ، ۰۰:۰۰

برای 30 آبان

قرار شد اعتراف کنیم، با هم، در یک زمان، من اعتراف کردم، تو پیش‌تر سکوت کرده‌بودی، من گفته‌بودم: پایم لغزیده، دلم رفته.

 تو سکوت کرده‌بودی، شنیده‌بودی! آنچه من می‌خواستم میان هیاهوی صداهایمان گم شود.

 دلت قرص شد، شیر شدی، ایستادی، گفتی: دوستت دارم، دلم برای تو رفته!

من، سر به زیر انداختم، گُل انداخت صورت ِ یخ‌زده‌ام!

شنیدی آنچه نباید می‌شنیدی، شنیدی! چه خوب شد که در آن پائیز شنیدی!!



موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۱/۰۸/۳۰
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۱)

گاهی بایک سلام سکوتها شکسته می شوندوبایک پیام دوستی هاشروع می شوندو..........ولی سلام دادن به مولایمان ازجنس دیگرست وقطعا پاسخش هم ازجنسی دیگر! ولی چون ما جنس خودمان را می شناسیم:پاسخها را درنمی یابیم!!!یاحسین.شام غریبانه اش تسلیت...

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی