11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۲۴ آبان ۹۱ ، ۰۰:۴۳

....دیدم که جانم می‌رود....

ای چشم تو بیمار، گرفتار، گرفتار

برخیز چه پیش آمده این بار علمدار

گیریم که دست و علم و مشک بیفتد

برخیــز فدای ســـرت انگـار نه انگـار

فاضل نظری

 

بوی محرم که می‌آید، این بیتها را زمزمه می‌کنم، به "انگار نه انگار" که می‌رسم، تسبیح دست می‌گیرم و ذکر می‌گویم!

"برخیز فدای سرت انگار نه انگار"

السلام و علیک‌هایم را غلیظ‌تر می‌گویم، دلو به شور می‌افتدد بابت اینکه اگر بودم و آنجا نبودم!!

هزار و یک فکر و روضه و غم، که فقط وقتی بوی محرم می‌آید، صدایشان در دلم اوج می‌گیرد، امسال دلم می‌خواست محرمم فقط 10 روز و 10 روضه و یک عاشورا و یک ظهر و یک تشنگی نباشد، نمی‌دانم از کی دلم پر می‌کشید برای زیارت، دل ِ من که عادت به پر کشیدن ندارد!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۸/۲۴
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۱)

این دو بیت چه آشوبی است....
و سلام

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی