11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۱۹ مرداد ۹۱ ، ۰۱:۵۶

کاش بخوانی

گاهی دلم می‌خواهد به مغزم بگویم، بس کن! دیگه حرف نزن!

دلم می‌خواهد سکوت کند و چیزی نگوید، مخصوصاً این مدت، نمی‌دانم چه مدت، نمی‌دانم!

دلم می‌خواهد، آهسته، دست بکشم روی سرش و بگویم: هییییش! بسه، می‌دونم! می‌دونم!

و او هم لب برچیند و بغض کند، مثل من، مثل خودم که وقتی هیچ گوشی برایم نیست، بغض می‌کنم و گوشه‌ای می‌نشینم و به دنیای تار روبه‌رویم نگاه می‌کنم!

روبه‌روی آینه که می‌ایستم، نشانی از من نیست، نه لبخندهایی که حتی وقتی خودم هم می‌دیدمشان، خوشحال می‌شدم و نه برقی در نگاه، قصمت بد ماجرا این است که فکر می‌کنم، هیچکس جز خودم، خودم را نمی‌بیند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۵/۱۹
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۱)

این دنیا یک گوشه ندارد...داشته باشد هم برای من نیست
گوشه ای که بنشینم...بنویسم...تا کاش بخوانی...

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی