11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۰۵ اسفند ۸۹ ، ۰۱:۰۳

خاک ٍ من

 

بچه‌ها فکه که بودند، یک شهید پیدا شد، من نبودم، من همان زمان، جائی داشتم می‌مردم، جائی، کمی دورتر از آنجا!

ما نمردیم، ما شش نفر، از تصادف جانِ سالم به‌در بردیم و نمردیم، فقط انگار بعد از زنده ماندن، چیزی به ما دادند به اسم حسرت!

شماها نمی‌دانید، هیچکس نمی‌داند، هیچکس جز خودم، نمیفهمد حسرت خوردن ِ بعد از زنده ماندن یعنی چه!

هیچکس نمی‌داند دلتنگی ِ من چه عمقی دارد!

.

.

.

همه اینطور دلتنگ و آشفته می‌شوند؟! همه اینطور پریشان و دل‌زده از شهر، ظاهرشان را اغراق آمیز شاد نشان می‌دهند؟!

این چه آرزویی است؟! چه خیالی است؟! چه هوائی است؟!

.

انگار شلمچه یک آغوش است، آغوشی وسیع برای تمام گریه‌های دلتنگی ِ من! انگار از ابتدا، من از آنجا متولد شده‌ بودم، انگار که گل ِ من از آنجاست، دلتنگیم، دلتنگی ِ یک ماهی است در فراغ آب، همان اندازه سخت و همان اندازه پر التهاب، دلم پر می‌زند! دلم پرپر می‌زند!

شلمچه خانه‌ی من است، دلم می‌خواهد همه بدانید، شلمچه خانه‌ی من است، من باید آنجا باشم، من باید به آنجا برگردم و آنجا آرام بگیرم!

چه کسی من را از خانه‌ام آواره کرده؟! چه کسی بار سنگین ِ این دلتنگی را به دوش من انداخته!

میان این همه هیاهو، کسی هست که بدون لبخند تمسخر، بدون نگاه‌های ِ پر از انکار، عمق ِ دلتنگی ِ من را، برای خانه‌ام بفهمد؟!

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۱۲/۰۵
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۶)

تمام حرف هایم
واژهای جامانده
از تـ نـهـ ا ییست
پس هیچ نمی گویم
تا آزرده خاطر نشوی...!!!
امیدوارم به هر جایی که بهشتت رو میسازه بری . ولی ای کاش میتونستم بگم که این شلمچه بدجوری شده سند مصونیت یه عده عریضه چی که چفیه ی پاک و مقدس اون روزگار رو کردن سفره ی خوش آب و رنگ بعضی های امروزی .
ما که رودست خوردیم . اما ای کاش یکی جواب این ناعدالتی ها رو بده
علم می گوید ماهی به خاطر دور شدن از آب به دلایل طبیعی می میرد،اما هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد تصدیق می کند که ماهی از بی آبی به دلایل طبیعی نمی میرد....
یاد این قسمت از ارمیا افتادم



شلمچه و دلتنگی تو بانو ...
یکی همین نزدیکی های من و تو ...
چادری رو که من و تو توی خونه مون شلمچه می کشیم به سرمون و برای خیلی چیزها زار میزنیم تا دلتنگیمون زلالمون کنه ...
کشیده روی برهنگی خودش و پارتنر هرزه ش...
بعد زهرای من حرمتی دیگر نمی ماند برای من و تو و دلتنگی بی خانه ماندنمان در این برهوت ...بعد زهرای من ...من تو را الان کم دارم برای واگویه کردن هرزگیهای دخترکی که هم نام من و تو ..و ببخشم فاطمه ی زهراست ..و چقدر بیرازم از خودم که به جای این ستاره بی فروغ نمی نویسم محدثه یا زهرا...

ای زهرا سر های های من شلمچه را کم دارد و جزیه مجنون که چناه ببرم از این همه دخترکانی که خودشارن را با چادر و حجاب بی ارایش و بوی عطر حتا خوب عرضه میکنند ..
ای زهرا ...
خانه ام کجاست؟


خودم هستم
ستاره خصوصی ات را عمومی نکردم
من عادت ندارم سرک بکشم توی کاره بقیه یا زخمهای باقی رو انگشت بکنم که خون بیوفته، گفتی درد داری و حرفهایی زدی که برام عجیب بود، نمیدونم چرا من مخاطبت شدم! در هر حال من کاری دیگه به اسم و رسمت ندارم تا خودت چیزی نگی!
ایمیلم هست، خواستی صحبت کنی جاهای بهتری هم هست که حداقل من هم مطمئن باشم جوابهام رو میخونی
...جوابت رو میخونم ...
ممنون که انگاری بی نام ونشانها بدجوری محکومند به سکوت ...
ممنون که نگذاشتی ایسنطور بی نام و نشان حرف بزنم سبک شم ...
من همیشه میخونمت ...

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی