11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۳۱ فروردين ۸۹ ، ۱۸:۳۵

عـَزیزم مـن کوک هَـستـَم.

سلام

بشخصه آدمی هستم که دوست دارم خاطراتم و تعریف کنم، کلاً دوست دارم قصه‏گو باشم، و البته بیشتر ترجیح میدم از هر اتفاقی که برام میوفته، حتی خیلی کوچیکه‏اش، داستان بسازم.

 چند روز پیش یاد این قضیه افتادم که، همه‏ی بچگی‏هایه من تویه یه رویایه خیلی عمیق و بزرگ گذشته، برای این دارم این حرفها رو میزنم، چون دیشب، که داشتیم آلیس در سرزمین عجایب تیم برتون و با کیفیت پرده‏ای میدیدیم، یه گفتگویه جالبی_ از نظر ِ من_ بین ِ من و مامانم اتفاق افتاد.

من: من اصلاً منطق این آلیس و نمیفهمم، اونموقع‏ها هم که کارتونش و میداد نمیفهمیدم، که چی!

مامان: به خاطر ِ اینه که رویا منطق نداره.

من: خوب این آلیس واسه چی رفت از این رویاش؟!

مامان: بزرگ شده، رفت دیگه

من: وا! خوب چرا؟!!

مامان: آدم وقتی بزرگ میشه رویایهایه کودکیش یادش میره!

همون موقع که مامان این حرف و زد، با خودم گفتم، می‏نویسم که من یادم نرفته!

درسته رویاها هیچ منطقی ندارن، مثلاً محدثه نمی‏تونست درک کنه چرا رویایه من همیشه گم شدن تو جنگل و دریاست، یا چرا جواب ِ "می‏خوای بزرگ شدی، چیکاره بشی؟!" هایه من " فضانورد" بود یا من مثلاً اسب دارم و همه جنگل و نجات میدم، یعنی چی!

(ماشالله هزار ماشالله واسه خودم تارزانی بودم:دی)

اصلاً بحثم کودک درون و از این قرتی بازیا نیست، نمی‏خوام هم بگم "دوستان رویایه کودکی همه‏ی سرمایه ماست........." آدمایی مثل من زیاد هستن، که رویاهایه کودکیشون اگرچه تمام و کمال براورده نشده و هنوز یه خروار رویا دارن که حتی گفتنش یه عمر طول میکشه ولی هنوز واسشون زنده‏است.

 

پ.ن:باید باز هم متذکر بشم که من خونه نیستم، وقتی هم میرسم خونه یا پایه کارام هستم یا جنازه در خواب! ولی قول ِ قول ِ قول که همه رو یه جا میخونم! اصنه بر من واجبه!

فعلنه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۱/۳۱
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۸)

بعضی وقتا که یاد بعضی از رویاهای کودکیم میافتم... یه حس خیلی قشنگی بهم دست میده... ولی از طرفی هم میدونم که خیلی از اون رویاها فراموشم شدن و این خیلی اذیتم میکنه... رویاهایی که شاید هیچوقت دیگه به خاطرم نیان! بعضی وقتا فکر میکنم کاش میشد مثل فیلم کلیک یه چیزی بود که باهاش میرفتم گذشته هام رو مرور میکردم!

۳۱ فروردين ۸۹ ، ۲۲:۳۱ دختری که سلام نمیکنه
جنازه ی فضانورد همیشه پای کار...
خوبی؟
خوبی دیگه...وقتی کوکی!!!!

اوه!
رویای من این بود که یه موزیسین بزرگ بشم! همیشه روی بالش پیانو می زدم بزرگو نمی دونم! ولی دارم سعی می کنم یه کم بشم!

آها
بازیگر هم دوست داشتم بشم...
اونم شاید بشم...!
در کل مث رویاهای تو رابینهودانه نبوده

پاسخ:
[فخرفروشی و از این حرفااا]
کودک درون و از کدوم قرتی بازیاا؟؟
الان یعنی به کودک درون فحش دادی؟

امام رضا علیه السّلام:
یک دعای پنهانی بنده خدا معادل هفتاد دعای آشکار است!
الکلینی؛ الکافی، ج2، ص476

همکار محترم سلام
بدین وسیله از شما دوست گرامی دعوت می شود تا در وبلاگ «‌ندای فطرت » حضور به هم رسانید و از مطالب سود مند و مفید آن استفاده کنید . و نظرات خود را بیان نمائید
با تشکر .
یادمه وقتی خیلی کوچیک بودم و دعوام می کردن!با اشک می رفتم تو رختخوابم!تو خیالم(رویام)می نوشتم و از خودم دفاع می کردم!
دوست داشتم سواد داشته باشم و بنویسم منو بی گناه دعوا کردید!

الان این رویا پر و بال داده تر هست!
دلش می خواد دلشو بنویسه تا دیگران بخونن!
تنها رویایی که بهش وفا دار موندم!
۱۱ ارديبهشت ۸۹ ، ۱۱:۰۷ ‌وحـْشـــىــــــىـــــی
حالا چرا رویاهات اینا بودن؟
سلام خانوم

غرض عرض بودن بود

خوب باشی الهی

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی