11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی

گفت:چه پیر شدی دختر!

و من لبخند زدم و فکر کردم،پیرنشدم،از زور دلتنگیه!

_انگاری چشات،گوشه‏ی چشات افتاده،چرا اینقدر ته ِ چشات بن بست شده؟!!

       :چشات! من غرق میشم ااا!

       چش چرخوندم سمت میز ِ چوبی ِ پارک

دوباره لبخند زدم!

_چته دختر؟!چه بی‏حاله خنده‏هات!یه هوارهوار بخند دلمون وا شه!

       _کرشدم از بس هوارهوار خندیدی!!

_هوی دختر اینقد نشین تنهایی تو این اتاق! بیا پیش ما! مثلاً مهمونیه‏ها!

برگشت و از اتاق رفت بیرون،صدای حرف و بشقاب و خنده از بیرون اتاق بال‏بال می‏زد،می‏یومد خودش و پرت می‏کرد وسط اتاق جلوی ِ من و بالا پائین می‌‏رفت و من فقط نگاش می‏کردم،از اون وسط اتاق دور می‏گرفت و می‏چرخید دورتادور اتاق و من فقط نگاش می‏کردم و جرات نمی‏کرد بیاد بپره تو بغلم،توچشام،رو لبام،رو قلب ِ ورم کردم از....

تکیه داده بودم به کنج اتاق و الکی کتاب می‏خوندم.

دلتنگیه به کنار،دلم می‏گیره وقتی من ِ ما،تو چشای ِ این جماعت و هرجماعت ِ دیگه‏ای فقط "من" ام!

من که من نیستم،من توام،اصن من "ما" ام!

"ما" ِ ما کو؟!!

 

    پیوست:صدای بارون میاد؟؟

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۱۱/۱۸
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۱۶)

نخیر
از دست رفته ای کلا



اخیی
یادش بخیر یه زمانی سالم بودی زهرا


هویییهنوز قهلم و دوستت هم ندارماگر می فهمیدی من چقدر اون اسم رو دوست داشتم
برو گمشو بی تربیت بی احساس


اَه. چرا نمی‏شه اینجا راحت حرف زد آخه؟
...
منم نمی‏خوام. این من ِما که فقط "من"ام واسه این جماعت... منم نمی‏خوام... ولی وبالمه لامصب.

اوا خاکه عالم کارت با مرجان به کتک کاری کشید انگاری

چه چیهزا، چه کاهرا چه حففا

توصیفتو خیلی دوست برداشتم فک کنم خیلی "تخص" باید باشی آره ؟

وقتی دل تنگ بشه... دیگه اجازه سرش نمیشه! گوشش به حرف من و تو بدهکار نیست... تنگ میشه به اندازه ی فاصله ی من و تو*... اونوقته که دیگه حتی این دنیای مجازی هم دردی رو دوا نمیکنه!

* حالا از مباحث فرهنگی-هنری اش که بگذریم، برای اینکه مشکل فنی اش هم حل بشه میشه گفت یک به روی این مسافت

۱۹ بهمن ۸۸ ، ۱۳:۰۵ دختری که سلام نمیکنه
لب کارون میبینمت؟
منم دارم میرم خوزستان!!!!
....پیر شدم ! کر شدم ...
صدای باران نمی اید !!!


ببخش منو اما نمی تونم بنویسم . . نمی تونم . .

چوب خشک می دونی چه حالتی داره ؟ الان من اونطوریم با این تفاوت که کمی حس دارم . .

همین . .

هستیم خانم ما . .

:)

پاسخ:
:)
این حرفا رو ولش کن. کجا داری می ری؟!

فهمیده بودما! نمی دونم چرا دلم خواس عین خلا دوباره بپرسم... که بگی ج ن و ب کاش "شرهانی" هم بری...
نه
کاش نری...


د ل تنگی...!؟
حرف تازه‌ای نیست!


مع-علی
زهرا!
بالای تپه های "شرهانی"... اگه رفتی... اون بالا... دقیقا مرز ایران و عراقه... یعنی زیر پات سیم خارداره و میدون مین... همون طوری که رو به عراق وایسادی... غرب ات... آخرین پاسگاه عراقو می بینی... شمال غرب ات هم ...
ک ر ب ل ا ست...
اگه سلامی عرض کردی... سلام ما رو هم...
نه
نرسون
و تمام.
نمی دونم زهرا، ولی خیلی تخص به نظرم میای آخه من پیشگو ام

بیا فالت بگیرم مادِر

تو فالت خیلی چیزا میبینم اومممم..... میبینم که یه وبلاگ داری، می بینم که اسمت زهراست

دیدی چه فالگیر خوبیم؟ تبلیغم کن اینجا واسه همه فال بگیرم سودش 50 50 خوبه؟
من نه منم نه من منم...
کجایی غیبت صغرا داره کبرا میشه ها! بیا حرف بزن نریز تو خودت
هی....

من که الان از وقت خوابم هم گذشته، این من و ما و اینا رو قاطی کردم.....

حالا تو رو صدا کردن یا اونو؟!...

اگه تو رو، چرا اون رفت از اتاق بیرون؟!...

نه بابا...تو و اون ندارین که...دیگه شدین «شما»!!
نیستم.
غریبه شدم.
شایدم...


خصوصی!
آخرش فلسفی شد ولی ... نمی دانم یک چیزی تو مایه های استخوان خوک در دستان جذامی...مهم نیست...خودمم نفهمیدم چی گفتم...ولی آخرش فلسفی شد یک چیزی تو مایه های استخوان خوک در دستان جذامی...ای بابا دوبار گفتم...گفتم که مهم نیست!


علی علی...

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی