11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۱۸ دی ۸۸ ، ۲۱:۲۹

امشب برایم لالائی بخوان!

ساعت 6:40 دقیقه‌یِ عصر ِِ جمعه ی ِ هجدهم ِ ماه ِ دی،ساعت 6:40 دقیقه‌ِ عصر ِ جمعه‌ی هجدهم ِ ماه ِ دی ِ هزاروسیصدوهشتادوهشت ِ بی‌توست!

و همان دو کلمه‌ی آخر مهم است،و اصلاً مهم نیست که ماه ِ چندم این سال هستیم یا سال ِ چندم این قرن یا...

ساعت 6:40 دقیقه‌ی عصر است و منم و جاده‌ی تاریک.....

وقتی دلت قرص باشد بابت راننده،خودت را می‌سپاری به جاده و وقتی راننده‌ای مثل بابای ِ من باشد،اینقدر دلت قرص است و دل به جاده داده‌ای که یک آن به خودت می‌آیی و می‌بینی صورتت خیس ِ خیس است!

 

چشم‌ها که خیس می‌شوند،انگاری همه‌ی چراغ‌ها خوش رنگ تر می‌شوند،شعاع‌های نورشان کشیده‌میشود و بلند و بلندتر می‌شوند....مخصوصاً اگر چراغ‌های یک جاده‌ی تاریک باشند،مدام دلبری می‌کنند و به تو می‌فهمانند چشمانت خیس است! خیس ِ خیس!

 

"اشک‌هایم آغوش چشمانت را می‌خواهد،میخواهد قطره‌قطره،بریزد! تا باران شود! می‌خواهد مثل باران ببارد،مثل همان بارانی که قول دادی روزی من‌را به دیدنش ببری!"

.

.

من بارانیم امشب!

.

جاده‌ها یعنی فاصله،مثل همان خط ِ فاصله‌های اول ابتدایی می‌مانند،من شیفته‌ی جاده‌ها بودم _هستم_ ولی..."----"

.

.

من بارانیم امشب!

.

بخش کردم،سه بخش بود،اول دل بود،بعد تن و آخر سر هم گی! ولی چه فایده وقتی زیر سایبان نگاهت بخشش می‌کنم،فقط می‌شود: دل دل خون!

 

 

 

پیوست‌نامه: __LeTTeRS__ این بغل نشسته،وقت کردید بخوانید

مهم:دوستانی که برای ارشاد می‌آیند اجرشان با خودش،فقط حداقل خوانده نظر بگذارند! یاعلی!

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۱۰/۱۸
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۰)

هیچ نامهی هنوز ثبت نشده است

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی