11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
 

برای تو! برای تک‌تک حروف نامت!

 

 

خط ِ فاصله:صاد!

گفت:هستی؟      

گفتم:هستم!       

آرام صدایم کرد: صبا!                      

_ جانم!  

_ دیروز دفتر کلاس اولم و پیدا کردم!

_چه خوب!! بیار ببینمش!

_ صبا!

_ جانم!

_ صبا!

_ جانم!

_ صبا!

_ جانم!

_ صبا!

_ جانم امیرعلی؟!!

_ یه چیزی توش پیدا کردم که اصلاً یادم نبود!

_ چی؟

_ باید ببینیش!

نگاهش روی سنگ فرش پارک ثابت شد و تکیه داد به پشتی نیمکت!

                        ^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^                   

 

تکیه دادم به دیوار کنار تختم و دفتر امیرعلی را باز کردم،صدا پیچید:صبا!

_ جانم!

صبا!

_ جانم امیر علی؟!!

صفحه های اول فقط خط بود،خط های صاف،بعد مورب،بعد افقی،بعد هم شکل‌ها،ولی همه‌ی خط‌ها پررنگ و محکم بود و روی صفحه‌های نازک جاانداخته‌بود.

چشم‌هایت را که می‌بستی و روی صفحه‌ها دست ‌می‌کشیدی،می توانستی بفهمی چه شکلی و چه نوع خطی نوشته‌شده.

به آخرهای دفتر رسیده‌بودم،با خط درشت،حرف‌ها را نوشته‌بود،صفحه‌های اول هر مشق خوب بود،ولی به صفحه‌های دوم و سوم که می‌رسید،مشخص بود که بی‌حوصله شده،بزرگ و بزرگ‌تر می‌نوشت.

بعد رسید به صاد،صابون! پررنگ و محکم! جای بعضی صادها در دفتر سوراخ شده بود!

ص _ ص _ ص  _ ص _ ص ...          

همه‌ی 40 صفحه‌ی آخر دفتر 100 برگش،پر از صاد بود... _ ص _ ص _ ص _ ص _ ص _ ص ...

آخرین صفحه،روی آخرین خط،تنها کلمه‌ای که با صاد نوشته بودفهمین بود:صبا _ صبا _ صبا _ صبا _ صبا _ صبا _ صبا ...

_جانم!

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۱۰/۱۶
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۰)

هیچ نامهی هنوز ثبت نشده است

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی