عاشوراهای ِ بیتو صبر از ما برده! بیا!
تو که تمام مظلومیت شوی،من سر به دیوار میگذارم و سراسر نگاه میشوم،حیران ِ حیران!
لالایی! لالایی!
برای من عاشقانه نوشتن،برای تو سخت است،وقتی اشکم خشک شده از ترس!
میترسم،به ولله میترسم من یا روبهرویت باشمشیری آخته ایستاده باشم،یا کنار صف اسیران فقط اشک بریزم و او نفرینم کند!
"وای بر شما!"
لالایی!لالایی!
هم جدت را دیده بودند و هم مادر و پدرت را! حتی علیاکبرت را هم دیدهبودند!
روی سینهات هم که نشست،هنوز تو داشتی زمزمه میکردی!
"حجتی بالاتر از علیاصغر و علیاکبرت هم بود؟!"
"ارباً اربا!"
لالایی!لالایی!
بگو قامت ببندند برای نماز عشق،بگو موذن اذان بگوید! بگو علی اذان بگوید!
قامت ببندید!موذنم مسافر است!
"پسرم بلند شو انگور بخواه!"
لالایی!لالایی!
بخند برادرم!بخند! چشمانت تمام امید ِ ماست،لبخند بزن به یاد آخرین لبخند سحر رمضان! بخند پهلوانم!
"مهلاً مهلا! یاابن الزهراء!"
بگذار مادر هم بیاید!
یا جدا! "این کشتهی فتاده به هامون خون حسین توست!"
حسین ِ تو! وقتی میخندید ملائک سجده میکردند! حسین ِ تو!
حسین ِ تو کجاست مادر؟! مادرم! مادرم! آخ مادرم!
لالایی!لالایی!
آخ مادر! به برادر بگو اذن دهد! مادر!
من؟!
من و حسین!
به مادر! به مادرش! برو عزیزکم! برو! به مادرم! به مادرش!
یا زهراء!
لالایی!لالایی!
یا زهراء!
مادر!
حاجت روایم کن! مشک ِ آبم! مشک ِ آبم!
برادر!
هَل ِ من ذابٍ یَذ ُّبُ عَن حَرَم ِ رَسول ِ الله..........
بوی خون نیست! بوی یتیمی است،از همان نقطه که خورشید غروب کرده میآید!
خورشید! گفتم نیا! گفتم نیا!
بابا!
بابا!
او میدوید! او میدوید! او میدوید!