11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۱۵ مرداد ۸۸ ، ۰۱:۲۱

رُژ ٍ گونه!

شازده کوچولو نگاهش و از روی ِ صورت گل انداخته ی دخترک برداشت و به آسمون نگاه کرد،دخترک،کمی سرش و بالا آورد و سعی کرد به صورت شازده نگاه کنه،دستاش روی دامنش می لرزید.

شازده آروم گفت:فکر می کنی،اگه تو رو ببرم به سیاره ام،گلم حسودیش بشه؟!

دخترک سرش و کمی دیگه بالا آورد و به صورت شازده دقیق شد،چشمهای شازده رو به آسمون بود و دخترک بدون خجالت به صورت شازده دقیق شد!

ظریف و رنگ پریده بود،نه مثل چوپان ِ ده آفتاب سوخته بود،نه مثل باغبان و کشاورز تنومند و محکم!

یه شازده ی کوچولو بود!

_ چی فکر می کنی؟!

دخترک آروم گفت:بله؟

شازده سرش و پایین آورد و به دخترک نگاه کرد،دخترک دوباره گل انداخت.

_ فکر می کنی گلم حسودیش بشه؟!

_ مگه گلها حسودیشون می شه؟!

_ خوب هر گلی که اهلیش کنی حسودی هم می کنه!

_ اهلی؟! اهلی کردن یعنی چی؟!

_یعنی ایجاد علاقه کردن،تو اگه...

دخترک از روی زمین بلند شد و دامنش و تکوند،سرش و بلند کرد و زل زد تو چشمهای شازده.

_ بی خیال بابا شازده جون! مارو باش! اَنتر و مَنتر کی شدیم! بیـــــــــــشین تا اهلیت کنم! فِنچول!

 

 

با تشکر از آنتوان دوسنت اگزوپری بابت قرض دادن شازده ی نازنینش به زهرای ِ نامه های بی مقصد!و عذر خواهی فراوان بابت زمانه،هم از آنتوان هم از شازده ی نازنین!

 

پ.ن*:من یک دنیا حرف نگفته دارم،من پتانسیل ِ یک انفجار هسته ای را دارم!راکتورها را آتش کنید!

 

 

*:پیوست نامه.

 

 

*تقدیم به همه!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۵/۱۵
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۰)

هیچ نامهی هنوز ثبت نشده است

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی