11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۰۱ تیر ۸۸ ، ۱۳:۱۳

اینک آخرُ زمان!

سرگردان بود،به چهار راه نگاه کرد.

_ این چهار راه حق! کدام سمت می روی؟!

به سمت صدا برگشت و خیره نگاهش کرد،کدام سمت!!!

_.........................

_ ابله! اینطور نگاه نکن! راه بیافت! نمی بینی اینهمه آدم پشت سرت منتظرند تا به چهار راه برسند و راه شان را پیدا کنند؟!

از حرف ِ او جا خورد،توقع این لقب را نداشت،دوباره به راهها نگاه کرد،هر کدام به یک سو.

_ من نمی دانم!!!

_ گفتم که ابلهی!

شک کرد،شاید راه را اشتباه آمده،شاید نامها مشابهند،دوباره پرسید.

_ اینجا چهار راه حق بود؟!

_ بله ابله جان! چهار راه حق است!!

سعی کرد بر خشم خود غالب آید،ولی طنین کلمه ی" ابله" در مغزش می پیچید و خودش را به دیوارهای آن می زد!

_ من نمی دانم کدام خیابان درست است!!

کلافه شده بود.

_ خسته ام کردی!! همه ی خیابانها! همه! فرقی نمی کند!

_ اینطور که نمی شود؟!

چهار راه! در چهار جهت! امکان نداشت!حتما اشتباه آمده بود!

_ چرا "اینطور نمی شود؟!"

_ به من گفتند یک خیابان است،آنهم یک طرفه! نه چهار راه با چهار خیابان ِ دو طرفه!!!

به سمتش هجوم آورد و فریاد زد!

_همه ی این شهر پر از چهارراه است،با خیابانهای دو طرفه! ما اینجا خیابان یک طرفه نداریم،دهانت را ببند و از یکی از خیابانها برو!

ایستاد،مستقیم در چشمان او نگاه کرد!

_ نه!!

کمی جا خورد و سکوت کرد،بعد چشمانش را تنگ کرد و آرام گفت: نه؟! گفتی نه؟!

بعد فریاد زد:بیایید این را ببرید! اینهم یکی از همانهاست که خیابان یک طرفه می خواهد!بیاییید!!!

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۴/۰۱
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۰)

هیچ نامهی هنوز ثبت نشده است

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی