11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی

نگاهم هم نکردی،یادت باشد!!

_من بغض نکرده ام،صدایم هم نمی لرزد!نخند،با توام! به بغضم نخند! من بغض نکردم!!!

تو که حتی سرت را بالا نمی آوری که لبخندت را کامل ببینم،چشمانت را ...

این رسمش نیست!به خدا رسم عاشقی این نیست،زمانه ،زمانه ی بدی است،تو بگو! اگر بغض کنم و خوب...خوب......!

اگر کسی دید،بگویم برای  چه گریه می کنم؟! دلم؟! لبخندت؟!چشمانت؟! حضورت؟!

دلت می خواهد همه به من بخندند؟!

جانم!جان ِ جانانم! این روزها برای عشق باید دلیل داشته باشی،دلیل هم کم است،باید مدرک و شاهد داشته باشی! تو بگو! من از کجا مدرک بیاورم؟! تو بگو شاهد من و تو کیست؟!

تو اصلا بودی که بخواهد شاهدی هم باشد؟؟؟؟

مهربانم! این روزها که نیستی،دل بی قرار تر شده! ببین! از کلماتم خون می چکد! بس نیست؟!

این روزهای نبودن زیاد شده!شماره اش از دستم در رفته!

این روزها_که طاقتم هم طاق شده_سینه ام می گیرد،نفسم سنگین است!!

امروز دلم می خواست،حتی چادرم را هم تکه تکه کنم،انگاری باری بود بر دلم،نفسم بالا نمی آمد،ولی.............

دلم به جان خودت قسم تنگ است،بس کن این بازی را!!!!

.

.

.

.

.

.

.

فقط کافی بود،به جای نگاه به قاب چشمانم به آینه اش نگاه می کردی! به خدا خودت را می دیدی!!

من از روزی که دیدمت،چشمانم را بستم،تصویر تو ماند و ماند و ماند!!

تو بگو من با این تصویر چه کنم؟!

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۱۲/۱۷
زهرا صالحی‌نیا