11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی

این قصه سر دراز دارد....!

 

ساعت 7 صبح:

 خواب.

 

ساعت 8صبح:

خواب

 

ساعت 9 صبح:

خواب و بیدار

 

ساعت 9:30 صبح:

 بیدار

 

ساعت 11:30 صبح:

بازار

 

12 تمام:

کیسه ای پر از تیله!

 

ساعت 12:15 ظهر:

بعد از بازار کیلویی ها............چادر فروشی خاتم یا شایدم خاتون!!

کشف حجاب می کنم برای خرید حجاب! چادر و سر می کنم،به غیر از خودم و مامان، خانم دیگه ای هم برندازم می کنه، برای دخترش که هم قد و قواره ی منه چادر می خواد.

انگاری باید با فروشنده بحث کنم سر اینکه دوست ندارم لبه ی آستین چادرم گیپور داشته باشه! نمی خوام! باید بهش حتماً نشون بدم که همه ی گیپورها رو شکافتم!

و بنده خدا مدام به من می گه که " گیپورها رو یه سانت پایین تر از لبه ی آستین دوخته!"

منم که نمی فهمم دلیلش برای تکرار این حرف چیه؟!

مهم نیست! امسال هم می شکافم!

بعد دم در مغازه می ایستم تا بقیه مشتری ها راحت وارد شوند و منتظر مامان می مونم تا حساب کنه،ولی انگار قرار نیست به این زودی ها رفع زحمت کنیم! با دوتا خانم دیگه گرم گرفته و بهشون کمک می کنه در انتخاب پارچه ی چادر!

آروم کیسه رو باز می کنم و نگاه می ندازم به تیله ها!

یکی از بسته ها رو در میارم و  نگاه می کنم،بازی می کنم و توی اون شلوغی صدای "چَرَقْ چُرُقِ"شون و در می یارم، گرم بازیم!!

 

_خانوم این تیله ها برای چه کاریه؟!

_بله؟!کار!! کاری نیست!

سعی می کنم کاربرد تیله ها رو به یاد بیارم،"""""برای چه کاریه؟! برای چه کاریه؟!!!!!!!!!""""""

_همینجوری ....خوب قشنگه! می ریزم تو...

فکر می کنم بریزم تو کدوم ظرف؟!‌ بگم بهش که همه ی تیله هام پخش ِ تو کمد؟!

_می ریزم تو ظرف...یا ..آهان مامانم می ریزه تو تنگ ماهی!!!

خداروشکر یه کاربرد آبرو دار پیدا کردم!!

زن محجوبانه می خنده و ازم عذر خواهی می کنه بابت سوال و بعد می گه:

_البته ببخشید من پرسیدم،خوب آدم باید کاربرد هرچیزی و بدونه!

بعد هم تعارفهای مرسوم!

.

.

.

.

.

محض خاطر چشمات!

 

نگاهشون که می کنم دلم "غنچ" می ره،صداشونم که می شنوم همینطور،حیف که توبا اخم فقط می پرسی"چقدر پول دادی پای اینا!!!"

بدون اینکه یادت باشه،خودت بهم تیله بازی و یاد دادی!

هی تیله هارو می ریزم روی هم،صدای تق تقشون می پیچه،اولش هیچی نمی گی_بازهم اومدی آنتی ویروست و آپدیت کنی!_بعد ولی صبرت تموم می شه...

_صداشون و در نیار زَهْراء..

من دو تا بسته رو بر می دارم و چپ و راستش می کنم،صداشون همه ی اتاق و پر می کنه.....

.......................

مودم ADSL ام خرابه!! _خراب نیست،وصل نیست به خط تلفن! تقصیر منم نبوده!_

.

.

.

.

محض خاطر خدا یه چیزی بگو!!! ۱

 

ساعت 8:43 دقیقه،عقربه ها دقیقاً روی هم هستند،منم و منم و منم!

دیشب بود یا پریشب،فهمیدم،دعای ِ هیچ کس در حقم بالا نمی ره!

_شرم آورترین راز زندگیم بود!_

.

.

.

.

محض خاطر خدا یه چیزی بگو!!!

 

به هم که نرسیدیم،ولی اگر شبی باز خواب دیدم،حتماً بهم می رسیم،اگر خواب ببینم،اگر ببینم!

.

.

.

.

"عاشقیت" ۲  با تو سخت است!! خیلی سخت!!

.

.

.

.

"عاشقیت" مون شروع نشده که رفتی،نرفتی؟!

 

 

می دونم که اول من جر زدم،ولی محض خاطر خودت! من خدا بودم یا تو؟!

.

.

.

.

 

محض خاطر بی "چاره" گی نه بیچارگی!!!

 

 

اگر کسی جایی و می شناسه که کارآموز شبکه می خواد لطفا بگه،ترجیحاً برای دونفر!

با تشکر!

 

 

 

 

 

۱.همیشه باغ فردوس پنج بعد از ظهر و می دیدم محض خاطر همین جمله ی لادن مستوفی!

۲.سوته دلان.

من از که معجزه طلب کنم برای اثبات بودنت؟!

نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم اسفند 1387 ساعت 19:44 شماره پست: 132

 

این قصه سر دراز دارد....!!!

.

.

.

امروز از من دلگیر شدی؟!

نگو که نشدی!! سنگینی نگاهت را هم من فهمیدم هم نفیسه!! نگاهت اصلاً روی ما نبود!!

محض چه؟!

فقط یک خنده؟! یا حرف؟!

.

.

.

.

این روزها....نه این روزها نه! خیلی وقت است،فکر می کنم،به همه هم اینهمه که به من "چشم غره" می روی،می روی؟!!

.

.

.

 

شمع هر جمع مشو ورنه بسوزی مارا                           یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم

.

.

.

چشم..چشم...چشم!!!

.

.

.

محض دلتنگی: دل که می گیرید،یعنی می گیرد،حالا تو بگو وسط همایش  یا وسط مینی بوس دماوند تهران که توش پر شده از چشم غره های تو۱ به من!!!

.

.

.

ما اهل معامله نیستیم، تکه نان نمی خواهیم،حتی از بهشتت!

معجزه می خواهیم،معجزه!!!

_کفر است؟!_

 

 

۱.محض خاطر توضیحات اضافه  "او"

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۱۲/۱۳
زهرا صالحی‌نیا