11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۰۵ اسفند ۸۷ ، ۰۰:۴۹

یاس قد خمیده ی "بابا".........

این روزها بی دلیل یاد تو می افتم،تو عزیز زمین و آسمان،دلیل آفرینش، فکر می کنم به تو،که همیشه محترم بودی برای ما،همیشه عزیز!!تو که حتی بردن نامت هم حرمت داشت،تو اینقدر حرمت داشتی و بزرگ بودی که ما تورا همیشه بالا می بردیم،آنقدر بالا که دیگر نبینیمت، آنقدر بالا که دیگر چشمانمان در چشمان به خون نشسته ات از گریه نیفتد.، آنقدر بالا که فراموشت کنیم....

.

.

.

تو شدی یک فریاد،تنها یک فریاد پشت در و گاهی هم سیلی در کوچه و گاهی حتی، می شدی سمنویی خوش عطر،که باید تا صبح بر بالینش بیدار می ماندیم،تو شدی تنها اشکهایی بی هدف، تنها ...

تو گاهی فقط می شدی فراموشی....

گریز از خود،گریز از حق،تو شدی تنها مهلاً مهلا یاابن الزَهْراء ....بی آنکه به یاد آوریم آن سپاه آراسته و آن فرماندهان بی پروا فرزندان سقیفه اند ، فرزندانی که تو در سوگ آمدنشان چه اشکها که نریختی،تو وقتی فراموش شدی که علی شد تنها خواب آلودگی های 19 رمضان،همین....

علی شد،شیرینی های تازه ی سیزده رجب،علی شد ....

امام اول علی آمده بعد از نبی...امام دوم....

یادمان رفت دستانت بوسه گاه که بود،همان دستانی که دردانه های آفرینش را پروراند،همان دستانی که دامان علی را گرفت،دامان مولایش را،دامان امام زمانش را و رها نکرد،مگر به ضرب........

تو را که بالا بردیم  ، ما هم تنها شدیم، نه دیگر عشق را داشتیم نه مهر را،نه مقصود را.....

مقصودمان شد،ژاندارک قدیسه،خواننده یی خوش صدا،ژورنالی بی روح، تصویری خوش رنگ،زنی بی هویت....

تو را که بالا بردیم،نشستیم و خندیدیم به حقٌه ی خودمان،بی آنکه بدانیم تو منتظرمان ایستاده ای ...

کنار کوثر.....

تو تنها زن شایسته علی در زمین و آسمان بودی و علی تنها مرد شایسته ی تو....علی،علی!

چه زیباست نام تو و علی کنار هم،ای شایسته ترینها برای هم.....

تو ایستادی پا برجا،در میان در خانه،می دانستی آنها از داغ هیچ نمی دانند،اشک تو را نمی دیدند،از بس که زلال بود و چشمهای آنها تیره!!!

نه به جسم بی جان "بابا"یت رحم داشتند،نه بر امیر المومنینت!

پس ایستادی،محکم، در.....

تو و این در چه حکایتها دارید!

تو لیلا تر از هر لیلایی شدی،زخمی،بال شکسته،دل شکسته از غم ‌ ِ جهل مردمان،

و پر اندوه از دیدن محبوب در بند!!!

آنگاه که خطبه خواندی، طنین صدایت پیچید و پیچید،حتی به ما هم رسید،ما گوشهایمان را گرفتیم،تو را بالاتر بردیم....

تو حرمت داشتی،نامت حرمت داشت،صدایت هم،نباید صدایت را هر کسی می شنید!!!

گوشهایمان که بسته شد،دلمان هم که.....

نه چشم داشتیم، نه گوش، نه دل.......چون تو حرمت داشتی،تو خیلی حرمت داشتی!!

پس باید فراموشت می کردیم....چون حرمت داشتی!!!!

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۱۲/۰۵
زهرا صالحی‌نیا