11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
 

اینقدر که به همه گفتم کیمیا خاتون بخونید زبونم مو در آورد،دلم می خواست با تک تک کسانی که

 برای اولین بار می خوانندش حرف بزنم،حالم مثل زمانی بود که من او رو خونده بودم،وقتی

 مهدیه شروع کرد به خوندن بال بال می زدم تمومش کنه تا بهم بگه چی دیده،سر محدثه و نفیسه هم همینجوری بودم،یادم نیست سر server‌بود یا infra که رویا کیمیا رو داد بخونم،داستان

 کتاب و می دونستم ولی فکر نمی کردم اینقدر اینقدر اینقدر تحسین بر انگیز باشه!!

 

خود رویا که منهدم شده بود،وقتی هم من شروع کردم بخوندن،نمی دونم،من اصلا این کتاب و

 نخوندم من کلمه به کلمه اش رو بلعیدم،کلمه به کلمه اش و دیدم،وجودم شد یه دار قالی و بند بند تنم رشته های قالی کلمه هاش با ذره ذره ی وجودم بافته شد و وجودم و بافت و بالا اومد،وقتی

 رسیدم به باغ،وقتی دیدم،دیدم که کیمیا دلش لرزید،تمام وجودم لرزید!!

 

بماند چه کشیدم تا تمام شد این کتاب،ولی برگهای آخر بود که همه ی توانم رفت!

 

باید به او می گفتم ایمانی که عشق را ممنوع کند،ایمانی که حق طلبی را خفه کند،خضوع به

 شیطان است.ایمان باید زاینده ی عشق باشد.باید موجب وصل شود.باید موجد شادی باشد.راه به

 آشنایی بگشاید.ریشه ی مصیبت و فراق را بخشکاند.اُ ف بر مومنان غافل از عشق.

 

تو بودی زجه نمی زدی؟!من که شکستم!

 

هر چه شد نه گناه تو بود نه گناه من.گناه از پرده هاست و عزم پرده دار.ببین! ما را به اینجا

 کشانیده تا ببینیم!همین جا!

 

فصل آخر و که می خوندم زار می زدم،بخندید،بخندید!!

 

ولی باید کتابی را ببینی تا بفهمی چه می گویم!

 

صفحه ی آخر نرسیده گریه امانم را برید،بلند بلند،ساعت3 نصفه شب گریه می کردم،هق هق

 گریه ام و توی بالشم خالی کردم،می ترسیدم اگر کسی بیدار شود،نفهمم عاشق و معشوق کدام

بودند!

 

تفریق میان معشوق  و عشق و عاشق شدنی است،اما میان عاشق و عشق محال

 است..............................

 

گناهش این بود که ندانست خدا معشوق نمی تواند بود.ندانست که منزلت عاشق بسی برتر از

 معشوق است و لذت عاشقی بسی بیشتر.

 

خدا خود عشق است.

 

کدامین معشوق می تواند گفت:(صد بار اگر توبه شکستی

بازآ؟)........................................................................................................

.....................................................................

 

لحظه ی وصل،لحظه ی وحدت عشق و عاشق و معشوق است.

 

انصافت کجا رفته؟! تو بودی زار نمی زدی؟تو بودی زجه نمی زدی؟ هی ی ی ی ی ی ی ی !!

 

مولانا کجایی؟

 

ببین من هم می فهمم عشق یعنی چه!!! من که بدترینم،ولی خیلی ها رامی شناسم هم جنس من

بهتر از من می دانند عشق یعنی چه،حتی بهتر از تو می دانند!

 

شاید خیلی ها خیلی ها،عاشق مولانا هستند ولی من نفهمیدم چرا؟چرا مولانا مرا،موجودیت مرا

اینقدر پست شمرده؟

 

چرا مرا لایق عشق ندانسته؟

 

و فقط مرا،جنسیت مرا طلب کرده،و مرا،جنسیت مرا،برای لحظه ای خوشی دوست داشته!(زیاده

از حد بی پرده سخن گفتم،عفو کنید)

 

چرا او که بنده ای بود،اینچنین با من،با موجودیت من کرد،و پیامبر من، مرا،موجودیت و هستی

مرا دوست می داشت؟!

 

چرا؟!

 

(دوست دارم آنها که خواندند به من بگویند،می دانید که خوشحال می شوم،و اگر کسی،دلیلی برای چراهای من داشت،خوشحال تر می شوم بشنوم)

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۱۰/۲۸
زهرا صالحی‌نیا