11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی

گاهی بعضی آرزوها عجیب دورند.........

سکوت

سکوت

سکوت

مغزم تصمیم گرفته سکوت کند و دلم هم که......

کلاً خاموشه!

.

.

یک ساعت قبل از نوشتن متن پایین،جملات بالا را نوشتم،واقعا دلم خاموش بود،خاموش که نه،فکر کنم قهر کرده بود،آرامش قبل از طوفان!

بعد

_1ساعت بعد_ دستم،دست خودم نبود،می نوشت،می نوشت،فریاد می زد،می گریست،و دلم،فوران کرده بود،طوفان بود،من مانده بودم و دلم و دستم و صفحه ی سفید،ندانسته گفتم،و دانسته حسرت خوردم،حسرت زهرایی را که روزی با خدایش قرار گذاشت......................

.

.

.

.

قرارمان یادت هست؟؟

کداممان فراموش کردیم؟

من یا تو؟!! تو که هنوز خدا هستی! پس حتما من........

من فراموش کرده ام؟ مطمئنی؟

.....................من چه قراری را فراموش کرده ام؟؟

.

.

.

.آهان یادم آمد...........

.

.

.

.

.

تو هنوز سر قولت هستی! قول دادی خدا باشی،تو قول دادی همیشه ی همیشه کنارم بمانی،می شنوی(فریاد می زنم)توقول دادی!!!!!!

چرا پس من اینجا.......

چرا پس من تنها هستم؟

چرا غمگینم؟

چرا دنیایم سیاه است؟چرا باید روز و شب به این فکر کنم که چگونه گناهان ریز و درشتم را پاک کنم؟

چرا تو نیستی که بگویی چه کنم؟

چرا تو دستهای مرا نمی گیری؟

چرا با من سخن نمی گویی؟؟

نمی بینی؟نمی بینی لحظه لحظه آب می شوم؟

نمی بینی زیر اینهمه حجوم سیاهی قلبم را دود گرفته؟نمی بینی تنهایم؟بی کسم؟

نمی بینی که دستهایم چشم انتظار کمک است؟

چرا پاسخ مرا نمی دهی؟

من عصیان کرده ام! من تو را می خواهم،می خواهم بی هیچ حجابی تنها با من

با من سخن بگویی

می شنوی؟

من تو را فقط برای خود می خواهم

می خواهم تو خدای من شوی و من تنها بنده ی تو

می خواهم من عبادت کنم و تو تنها مرا بنگری

می خواهم فقط من در خانه ی رحمتت باشم

می شنوی؟

من تو را

تویی که فراموش کرده ام

 را دوست دارم

من نمی توانم بی تو

بی مهر تو

بی عشق تو دمی زندگی کنم

مرا نران

مرا از در رحمتت نران

من پر از گناهانم

ولی می بینی؟

هنوز بی تو توان ماندن ندارم

مرا دریاب  اگرچه سیاهم.

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۱۰/۲۵
زهرا صالحی‌نیا