11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۰۱ دی ۸۷ ، ۰۰:۰۸

یلدا

عمر فاصلهامان به یلدا نشست!

                                   سحر نزدیک است؟؟؟؟!!!

.

.

.

.

.

.

.

.

.

فکر می کنم

چرا بلند تر

چرا اینهمه شبی که شاید بلندیش تنها به قاعده ی چند دقیقه و چند ثانیه باشد اینطور مهم می شود؟

چرا اینهمه با هم بودن

چرا اینهمه گریز از خواب

چرا اینهمه چشم انتظاری برای صبحی و خورشیدی که می دانیم مانند هر روز می آید

ولی من

خودم

زهرا

فکر می کنم چون می ترسیم

یا بهتر بگویم نگرانیم برای ماندن در همین لحظه

در تاریکی

ما حتی برای یک لحظه تاریک تر بودن هم نگرانیم

هرچه باشیم هر کجا باشیم

با هر اندیشه و هر عملی باز هم نگران تاریکی های بیشتر هستیم

.

.

.

.

شاید 10 برابر آن چند دقیقه یا ثانیه ای که این شب بلند تر است خوردم!! (هیچ نکته ی ظریفی پشت این جمله نیست،فقط از زور معده درد این و نوشتم!!!)

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۱۰/۰۱
زهرا صالحی‌نیا