۲۱ تیر ۸۷ ، ۱۲:۲۸
بی وتن
"چرا ما بی وتن شدیم؟می خواهم برگردم ایران.دوست دارم برگردم تهران و هم انجا همه ی پاسدارها را بغل بگیرم و هاگ کنم،تا می خواهند بگویند روسریت را جلو بیار،آستینشان را ببوسم،..............
.............
من دلم برای همه چیز وتن تنگ شده...............
.
.
.
راستی حالا که دوباره نامه ا م را می خواندم،یادم آمد که تای وطن ،دسته دارد.اما من بدون دسته نوشتم.البته شاید هم وتن من دسته نداشته باشد تا من نتوانم بگیرمش...برای همین درستش نکردم! دسته مال گرفتن با دست است.وتن من دسته ندارد،باید با همه ی تن ان را هاگ کرد،بغلش کرد......"
۸۷/۰۴/۲۱