vacuum
سرش و بالا کرد و زل زد تو چشای طرف! دندوناش و روی هم فشار داد و انگشت اشاره ی دست راستش و گذاشت رو سینه اون و فشار داد...
_ می دونی فرق من و تو ،توی نوع حماقتمونه!
طرف هم زل زد تو چشای اون و دندون قروچه کرد..
_ می دونی من حماقت کردم که عاشقت شدم و تو حماقت کردی که نشدی! می فهمی خره؟! این دوتا از هم جدان!!!
.
.
.
فقط سرخی آتیش نوک سیگارش و می دید،یکم لب باغچه جا به جا شد و پشه ریزا رو با دستش کیشت کرد،یه پک محکم زد و همه ی دودش و کشید تو.
یه لبخند نصفه نیمه ی کجکی زد و فکر کرد " کاش بودن و سیر تماشاش می کردن و یاد می گرفتن،تا دیگه جلوش چوس دود نکنن و نیشخند تحویلش ندن"
خاکستر سیگارش و تو باغچه تکوند و زبونش و توی دهنش چرخوند،کیف کرد از مزه ی گس دهنش،آروم گفت "گور بابای همشون،بزار چوس دودشون و بکنن!"
.
.
.
سرش و که برگردوند پسرَ رو دید که تابلو داشت بهش می خندید و با سر نشون دوست دختر رنگ شده اش می داد،راش و کشید و رفت سمت دستشویی.
.
.
.
نشست پشت یه میز توی دنج ترین جای کافه،چشم گردوند و چشمای فضول و شاکی و شمرد،یکم لیز خورد رو صندلی و لم داد،یه چیز ِ الکی سفارش داد و یه خیار سالادی و یه سیب از کیفش در آورد و گاز زد
.
.
.
فکر کرد آنا و ناتاشا هر دوتاشون یه چیزیشون می شده،بعد فکر کرد خوبیش این بوده که هر دوتاشونم خوشگل بودن،فقط آنا رفت زیر قطار ولی ناتاشا یکم عاقل تر بود!! بعدترش فکر کرد این دوتا چه ربطی بهم دارن!!
.
.
.
اس ام اس زد "بی معرفت یه حلی از ما نمی پرسی"
جواب داد "شرمنده روی ماهت سرم شلوغ بود،حالا خوبی؟"
جواب داد "بهونه نیار،بی معرفتی"
جواب داد "بی معرفت چیه داداش؟!من این چندوقته،وقت نکردم به وعده غذای درست بخورم."
جواب داد "pas mosadeye oghatet nemisham,bepa talaf nashi,byr “
جواب نداد
دوباره اس ام اس زد" ma ze yaran chesme yari dashtim khod ghalat bod anche ma pendashtim”
جواب نداد،فکر کرد "می خواستی غلط اضافه نکنی و نپنداری!"
.
.
.
سکته مغزی و قلبی،یه کدوم و انتخاب کن!
فرقی نداره،فقط سریع و بی درد باشه!