11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۱۲ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۸:۲۱

اَندر احوالات ِ تخت ِ زیر‌ ِ پنجره!

بارون مستقیم داره از آسمون می یاد و می خوره کف زمین!نه کج کجی می یاد نه شلاقی نه هر جوری دیگه ای! مستقیم ِ مستقیم! یه راست داره می ریزه پایین..

چیک چیک چیک!

ابرهاشم اینقدر نازکن که خورشید هنوز می تونه زمین و از بینشون ببینه و.....همین باعث می شه آدم هوس کنه و هر لحظه چشمش به گوشیش باشه که یکی اس ام اس بزنه بگه:می یای بریم بیرون!

به قول معروف "هوا بدجور دو نفره است!"

این تخت من هم که زیر پنجره است آخر من و یا شاعر می کنه یا عاشق!

از بس که نور و بارون و نفس پرت می کنه تو این اتاقم و روی تختم!

باید به مامان نشون بدم اینهمه نور و تا دیگه ازم نپرسه "چرا رفتی زیر ِ پرده دختر!؟"

وقتی اینجوری بارون می گیره دلم یه خیابون تمیز می خواد(بچه شهریم دیگه،آخر عشقمون خیابون ِ تمیزه!)ولی از خیابون بهتر دلم یه جاده می خواد،تو مایه های چالوس یا جاده فرعی های شمال ،پر از پیچ و پر از درخت!

بارون هم که می زنه،آسفالت کف ِ جاده پر رنگ تر می شه با خطای سفید و تمیز،این برگها هم برق می زنن از تمیزی و صدای جیک جیک گنجشک شیطونا می پیچه تو درختها!

فقط یکم جرات می خواد،که بی خیال جاده ی اصلی بشی و بزنی تو یکی از فرعی ها،اونوقت همونقدر که "دلت" می خواد سبزی و بارون و عطر خاک هست!

.

.

.

پ.ن:چی گفتم در مورد این تخت زیر پنجره؟!

این عکس هم یکی از آخرین شاهکارهای بنده هست.مکان دماوند:قبل از دانشگاه عزیز من! 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۲/۱۲
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۰)

هیچ نامهی هنوز ثبت نشده است

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی