نور
راستش گاهی انسان با نگاه کردن به خانهاش که بعد از قرنی تمیز و مرتب است و در هر گوشهاش اثری از کتاب یا تکهای لباس نیست، و یا آشپزخانه و گازی که برق میزند، خوشبختی را با تمام وجود حس میکند، مخصوصاً که از صبح خانه باشد، خانهاش پنجرههای بزرگی هم داشتهباشد که ساعت 11 صبح حال و پذیرائی خانهاش را بدرخشاند و روی گلهای نازش بیافتد، گلهایی که بعد از هزار ناز و نوازش ِ خود و همسرش به ثمر نشسته و دلبری میکند، و حتی ساعت 5 عصر که اتاق خوابش روشن روشن است، و به راحتی پرده را کنار میزند تا نور فقط مانعی مثل یک زیرپردهای سفید نازک داشتهباشد، و آسوده لم بدهد روی صندلیش و خیالش از بابت سروصدای بیرون هم راحت باشد، چون تنها صدایی که از کوچه بنبست میآید، صدای چند پسربچه است که با هیجان فوتبال بازی میکنند، و این صدا، آرامش بخش است!
هیچگاه تصور نمیکردم، خانهام اینطور روشن و دوست داشتنی و راحت باشد، گاهی فکر میکنم، میشد وسائل کمتری داشتیم؟ یا حتی کمد دیواریهای بزرگتر تا فضای آزاد برای خودمان بیشتر باشد!
چهقدر خوشحالم که نگذاشتم، وسیله اضافی به عنوان جهاز به خانهام بیاید، و چهقدر خوشحالم که همهچیز روشن است، گلهایمان قد کشیدهاند، تابستان است، علی مهربان شده، و خدا همین نزدیکیهاست!
*وبهتر از همه اینکه افطاری دعوت باشی و آسوده از تهیه افطار، البته بماند که ما خیلی هم در بند افطاری درست کردن نیستیم!