فیلم دهلیز
بهم گفت بابا
داستان یک شهر سریالی بود که در سال 1378 از شبکه تهران پخش میشد، داستان گروهی جوان که مجموعه مستند-خبری درشهر را برای شبکه پنج آماده میکردند، این مجموعه به کارگردانی و تهیهکنندگی اصغر فرهادی بود، در یکی از قسمتهای این مجموعه، داستان پسر جوانی روایت میشد که به جرم قتل محکوم به اعدام شده و بعد با رضایت ولی ِ مقتول آزاد شدهبود، داستان از جائی نشان داده میشد که پسر سرگشته و حیران به دنبال پدر ِ مقتول میرود، از تقابل این دو میفهمیم که پسر ترجیح میداد بمیرد تا این بار ِ گناه را به دوش بکشد.
همین زاویه دید به موضوع بخشش و قصاص، تا به امروز نیز، تازه و نو ماندهاست، روایتهایی که ما در سینما از قصاص داریم، کفه سنگینترش همیشه به سمت قاتل است و تلاشهای نزدیکان ِ قاتل برای نجات شخص از مرگ است، در دهلیز نیز، به همین منوال اتفاق میافتدد، با این تفاوت که چرای این تکاپو نه فقط نجات ِ جان ِ قاتل به تنهائی است، نجات روح ِ کودکی است که وابسته به قاتل شده.
دهلیز فضای تلخی دارد (زمستان، نورپردازیهای تیره، گریمهای غمگین) ، که با حضور امیرعلی(پسر ِ هفتسالهی قاتل) تعدیل شده و گزنده نیست، وحتی صحبت نکردن از مسائل مالی نیز، خیال مخاطب را از بابت درگیری با فقر و باقی کلیشههای رایج راحت میکند. خانهی شیوا و بهزاد، مانند بسیاری خانههای قشر متوسط رو به بالاست، در آشپزخانه وسائلی را میبینیم که حکایت از زندگی راحت آنها داشته و البته از این مسئله نباید صرف نظر کرد که در نبود بهزاد نانآور خانه زن خانواده است.
بازی هانیه توسلی نشان از دلهره و دلمشغولی ِ شخصیت شیوا دارد، در بسیاری از فیلمها شاهد این مسئله هستیم که با وقوع مشکلاتی از این دست زنان اولین افرادی هستنند که خود را کنار میکشند و گرهای به گرههای فیلم اضافه میکنند، شیوا، زن-مادری که در جوانی با اتفاقی غیرمنتظره روبهرو شده و آن را هضم کرده و بعد در پی حل مشکل برآمدهاست، یکی از موارد نادر ِ زنان در این ژانر است. در ابتدا، او را مادری میبینیم که حوصلهی فرزندش را ندارد، به سوالهای مکرر او درست جواب نمیدهد، ولی وقتی در طول داستان از شرایط ِ او آگاه میشویم و رفتارهای دیگر او را نیز میبینیم، با شخصیتی روبهرو میشویم که نه خود را در مقابل مشکلات باخته و نه سوپرقهرمانیاست که آسوده در مقابل سختیها ایستادهباشد، بلکه شیوا تصویری واقعی از زن ِ ایرانی نشان میدهد ، زنی وفادار که بنیان خانوادهاش برایش ارزشمند است، برای کودکش میماند و صبر میکند، و به همسرش گمان و شک ِ بیهوده نمیبرد.
سوای امیرعلی و بازی ِ شیرینش، ستاره فیلم عطاران است، صورت ِ خسته و شکسته عطاران با تصویری که از قبل زندانش در دستان امیرعلی است، تفاوت بسیاری دارد، شاید برای همین است که امیرعلی برای اینکه به خود ثابت کند این مرد پدرش است به نشانهها متوسل میشود و ساعتی که یادگار پدرش است را با ساعت درون عکس مقایسه میکند!
عطاران نگاه و رفتارش پدرانه است، بازیش داستان مردی را حکایت میکند که برای تربیت کودکش برنامه داشته، وقتی در اولین برخورد تربیتی با فرزندش، رفتاری اصولی میکند، تماشاگر به 5 سالی فکر میکند که پدر در خانه نبوده، ولی به لحظه لحظهاش اندیشیده و حسرت خوردهاست.
داستان فرعی شکستن شیشه به دست امیرعلی، به نوعی تصویر جزء به کل فیلم است، و حرفهائی که بهزاد به امیرعلی میزند علاوه براینکه نشان از شخصیت خود ِ بهزاد دارد، حسرتش را از اینکه کاش روزی در 5 سال قبل مانند امروزش صبر و سکوت میکرد را نیز نشان میدهد.
بهزاد برای امیرعلی از اشتباه میگوید و وظیفهی شخص اشتباه کننده، حتی اگر بخشیده نشود. امیرعلی بعد از بازگشت پدرش به زندان و ناامیدی از گرفتن رضایت خانواده مقتول، قدم به دنیایی میگذارد که 5 سال او را از آن دور نگاه داشتهبودند، با واقعیت زندگیش روبهرو میشود و با درسی که از پدرش گرفته، میخواهد از این امتحان بگذرد، این مسئله را قبول میکند که اشتباهی بوده و تاوانی در پیش است، ولی امیدش به بخشش باعث میشود قدم به جلو بردارد و از احساسش سخن بگوید، او تاوانش را پس داده، 5سال با این فکر که پدری ندارد زندگی کرده و دوباره از دست دادن پدر برایش حکم دوباره تاوان پس دادن را میدهد، برای همین دست به کار میشود و از احساس پدر داشتنش میگوید، و بعد این با مخاطب است که در مورد پایان باز فیلم قضاوت کند.
در اینجا بحث تم ضد قصاص بودن فیلم به میان کشیده میشود، در حالی که بحث اصلی فیلم بر سر بخشش و عفو است، و بستر روایت داستان باعث به میان کشیده شدن ِ این مفهوم شده، البته کارگردان کفهی مربوط به قاتل و خانوادهی قاتل را سنگینتر کرده و بار دراماتیک بیشتری را برای این بخش صرف کرده در حالی که خواهر مقتول را زنی عصبی و بیمنطق نشان داده که حتی رحمی به پسر ِ 7 سالهی قاتل نیز ندارد. بهتر بود، در مورد خانواده مقتول نیز توضیحاتی داده میشد و روابط عاطفی ِ آنها نیز از حد ِ حرف فراتر میرفت و یا حتی به کل نشان داده نمیشد و بیشتر به مسئله رابطه بین امیرعلی و پدر و مادر و طلب بخشش از اشتباه ِ پیش آمده میپرداخت.
همچنین در پسزمینهی این داستان ما شاهد دو زن هستیم، یکی خواهر مقتول و دیگری همسر قاتل، خواهر مقتول همانطور که در بالا ذکر شد، شخصیت ِ خشن و عصبی دارد، مخاطبین با درصد پائینی به او حق میدهند که اینطور خشن و بیرحم برای زنده کردن حق ِ برادر مردهاش تلاش کند، در حالی که همسر قاتل را به جهت نوع برخوردش با مشکلات و تلاشش برای زنده نگاه داشتن همسرش و نجات فرزند و زندگیش تحسین میکنند، شاید این سوال به وضوح در فیلم گفته نشده، وحتی شاید خود ِ کارگردان به صورت مستقیم به این مضمون فکر نکردهباشد، ولی سوالی مطرح است، حق با کدامیک از این دو زن است؟! همسر ِ قاتل که در پی زنده نگاه داشتن همسرش است و یا خواهر مقتول که در پی زندهکردن حق ِ برادرش است؟!