فیلم دهلیز
بهم گفت بابا
داستان یک شهر سریالی بود که در سال 1378 از شبکه تهران پخش میشد، داستان گروهی جوان که مجموعه مستند-خبری درشهر را برای شبکه پنج آماده میکردند، این مجموعه به کارگردانی و تهیهکنندگی اصغر فرهادی بود، در یکی از قسمتهای این مجموعه، داستان پسر جوانی روایت میشد که به جرم قتل محکوم به اعدام شده و بعد با رضایت ولی ِ مقتول آزاد شدهبود، داستان از جائی نشان داده میشد که پسر سرگشته و حیران به دنبال پدر ِ مقتول میرود، از تقابل این دو میفهمیم که پسر ترجیح میداد بمیرد تا این بار ِ گناه را به دوش بکشد.
همین زاویه دید به موضوع بخشش و قصاص، تا به امروز نیز، تازه و نو ماندهاست، روایتهایی که ما در سینما از قصاص داریم، کفه سنگینترش همیشه به سمت قاتل است و تلاشهای نزدیکان ِ قاتل برای نجات شخص از مرگ است، در دهلیز نیز، به همین منوال اتفاق میافتدد، با این تفاوت که چرای این تکاپو نه فقط نجات ِ جان ِ قاتل به تنهائی است، نجات روح ِ کودکی است که وابسته به قاتل شده.