کیستی؟!
کسی خاطراتم را ورق زده این روزها.
دلتنگشان شدم، دوباره کسی انگار دلم را چلاند، مثل اناری که .....
کسی خاطراتم را ورق زده این روزها.
دلتنگشان شدم، دوباره کسی انگار دلم را چلاند، مثل اناری که .....
نکته:باورش برای خودم هم سخت است ولی به شدت جلوی تاختن احساسم را میگیرم و سعی میکنم فقط و فقط از روی عقل رفتار کنم، وگرنه تا به حال خیلی حرفها زده بودم و البته خیلی فریادها :)
اس ام اسهای تبلیغاتی طرفداران آقای جلیلی کمکم داره به سمتی میره که اعصابم رو
بهم بریزه! واقعاً چرا باید سرلوحه تبلیغات فردی این باشه که "اصحاب فتنه در پیش
هستند، عمار وار بیایید! همایش تبلیغاتی سعید جلیلی!!!!"
آخه چرا؟!
این مسئله باعث میشه:
1.اگر کسی بخواهد انتقادی به این شخص و جریانش بکند بشد فتنهگر، ضد نظام و ولایت فقیه و خط امام!!!
2.اگر رای نیاورد، کل مواردی که خودش را نماینده آنها میدانست، زیر سوال میرود، و طوری میشود که انگار مردم به این اصول رای ندادهاند!!!
*شاید ادامهدار باشد.
**تاریخ را میگویم، یکبار تراژدی، یکبار کمدی!!!
نمیدانم دقیقاً باید از کجا شروع کنم، جملات مختلفی در ذهنم تکرار میشود، از "سوء استفادههای جنسی از زنان گرفته تا استفاده از حق رای آنها".
زنان! گاهی فکر میکنم چه چیزی باعث تمایز ما از مردان شده؟! همین زن بودن؟ عجیب است، خود ِ زن بودن، به ذات عجیب و البته شگفتآور است، اصیلترین زیبایی و عشق، بدون هیچ آرایش و پیرایشی و البته قدیمیترین بازیچه بشر!
نمیگویم مردان، چراکه زنان گاهی بازیچه زنان شدهاند، و این گاهی بسیار زیاد است.
این روزها دوباره بحث نقش زنان در جامعه داغتر شده، البته به خاطر نیاز نه ضرورت. جالبترش این است که این حرفها مصادف شده با پخش سریالهای قدیمی مانند اوشین و پزشک دهکده. سریالهایی که باعث شد فمنیسم با گوشت و خون نسلی از زنان این سرزمین آمیخته شود.
این روزها کاندیدا حرف از زنان بیکار، نقش مادر، مسئولیت زن میزنند، و من به همهی این حرفها، چه منطقی و درست و بر اساس اصول و سبک زندگی اسلامی و چه بر خلاف آن، شک دارم!
وقتی کاندیدایی قول حقوق برابر زن و مرد را میدهد به این فکر میکنم که در چه سالی زندگی میکنیم؟! پیش از جنگ جهانی اول؟! زنان و مردان در قبال کار برابر حقوق برابر دریافت میکنند! این چه علامت سوالی است که در ذهن ِ ناآگاه گروهی از مردم ایجاد میکنند؟!
برای قول خام این کاندیدای پست ریاست جمهوری، میتوان هزارویک دلیل آورد! میتوان دست او را گرفت و به شرکتهای خصوصی برد که دختران مجرد با مدارک لیسانس(پائینتر یا بالاتر) در حال منشیگری و کارهای سطح پائین هستند، تنها و تنها برای اینکه کار کنند و پولی در بیاورند.
بهشخصه شاهد این دسته از دختران از نزدیک بودهام، از دوستی که بدون داشتن نیاز مالی و به صرف وارد شدن به جرگه زنان شاغل حاضر به کار در موسسه بهداشتی شده بود که محصولشان وسیله جلوگیری از بارداری بود، و مشتریانشان همه مرد!(بحث استفاده از تخصص جداست، بسیاری از فارغالتحصیلا دختر دانشگاهها مهارت کافی برای حضور در شغل مرتبط به مدرک خود را ندارند، تعارف که نداریم!)
شاید از نظر برخی اشکالی نباشد، شاید مسئله نیاز مالی پیش کشیدهشود! اینها همه جای خود! ولی شان زن ِ مسلمان ایرانی این است؟! که برای ماهی دویستهزارتومان، که تمامش صرف لباس ِ تن و قبض موبایل و لوازم آرایش میشود تن به هرکاری بدهد!
و همین اجبار برای داشتن کار موجب سوءاستفاده میشود. کارفرمایی که چنین کاری میکند شخص بیگانهای نیست، همسر/برادر/پسر/پدر و حتی خواهر/مادر/خاله/عمه ایست که این اشتیاق کاذب را میشناسد!
این مسئله ربط به فرهنگ دارد نه قانون کشور! فرهنگی که پایههایش را زدهاند! فرهنگی که در آن چه در قشر مذهبی و چه در قشر غیر مذهبی شاهد این مسئله هستیم که زن ِ ایدهآل، زن ِ شاغل است و زنان خانهدار باید همیشه سرافکنده و خار در گوشه مهمانیها بنشینند و با حسرت به زنان شاغل نگاه کنند!
یک خانواده متوسط، با وجود تمام فشارهای اقتصادی هنوز هم میتواند با کمی ملاحضه به زندگی خود ادامه دهد. کدام بررسی کارشناسانهای این مسئله را لازم دانسته که زن باید همپای مرد برای رفاه ِ تخیلی خانواده کار کند و پول به خانه بیاورد!
اشکال از مادرانی است که در نوجوانی در گوش زنان امروز زمزمه کردند که مستقل باش! و استقلال یعنی داشتن درآمد مجزا، تا هیچگاه مردت نتواند مقابل آرزوهایت بایستد.(به احتمال زیاد مادر در آن لحظه که چنین تربیت عمیقی را اعمال میکرده، سرخورده از خواستهای بهجا و یا نابهجا بوده،طلا یا وسیله و یا حتی لباسی ساده!) دور نمای طلایی است برای یک دختر/زن؟!
میبینید؟! ریشهها پوسیده! وگرنه عیار زن به محصولش بود، به کودکش، به آرامش خانهاش! نه به فیش حقوقش!
"از خداى خود شرم کردم که چیزى از تو بخواهم که انجام آن برایت دشوار باشد."این جمله از بانوی دو عالم برایم عجیب بود، نخواستن تا کجا؟! تا مرز ژندهپوشی و گرسنگی؟! با خودم میگفتم کدام مردی علی میشود؟!
ولی میشود! مشکل اینجاست که آنقدر از بدی شعار و شعار دادن گفتند که ما آرمانهایمان را هم فراموش کردیم، روزگاری ایدهآل وجود داشته، ولی ما همه را به جرم بزرگ بودن و در قله بودن راندیم و در طاقچه فقط برای دیدن و خواندن گذاشتیم!
جنابان! کاندیدای محترمی که برای رایتان دم از زن و حقوق زن و ماهیت زن میزنید، من به تمام شما مشکوکم! چه شما که زن خانهدار را بیکار میدانید و چه شما که مادر، مسجد، معلم میگوئید!
من میخواهم دست بکشم از تمام کارهایی که شما به وسیله آن آمار میدهید، میخواهماز دید شما بیکار شوم ، و در خانهام، امنترین جای دنیا بنشینم و به جای تلف کردن عمرم در کاری که تنها هدفش پول است، نخست خودم را و بعد مردان و زنانی را تربیت کنم که روزی به جای شما بایستند و به این مردم خدمت کنند، در آن روز نام من شاید در صفحه روزنامهها و سایتهای خبری نباشد، ولی جایی در لوح محفوظی نام من شاید در زمره کنیزان بانویم فاطمه باشد!
*سبک زندگی! سبک زندگی! سبک زندگی!!!! درد این روزهای ما!!!
این روزها فکرم بیشتر از همیشه در اطراف داشتن یا نداشتن کودکی میچرخد، بیشتر از هر زمانی دلم کودکی میخواهد. حس مادرانه!
با تمام وجود دوست دارم مادر شوم، ولی نمیخواهم، واقعاً نمیخواهم تنها از روی احساس تصمیم بگیرم، آنهم چنین تصمیم دونفرهای را!
شرایطی که همیشه آرزویش را داشتم این نبود، همیشه وقتی زوجهایی را میدیدم که مرد اصرار به بچهدار شدن دارد و زن از آن گریزان است، کمی تعجب میکردم، به نظرم میرسید، مادر شدن، و خواستن کودک باید جزئی از آرزوهای همیشگی یک زن/دختر باشد.(مگر اینکه یک زن/دختر به کل ماهیت خود را بخواهد انکار کند!) و البته به نظرم میرسید این اشتیاق و اصرار مرد برای داشتن کودک از علاقه بیحدش به زندگی و داشتن کانونی گرمتر نشات میگیرد.
شرایطی که در آرزویم میدیدم، اصرار همسرم بود، و بعد اشتیاق من و بعدترش نشستن و با هم برنامه ریختن، با هم جلو رفتن، فکر میکردم او با ذوق و شوق مردی در آرزوی پدر شدن، فیلمهای مستندی در مورد بارداری پیدا میکند، و یا حتی در مورد بارداری و عواقب آن، حتی جزئیترین نکاتش جستجو میکند.(مانند پیش از ازدواجمان که برای جزئیاتی هم که احتمال مشکل داشت جستجو کردهبود، چهقدر آن زمان از کارش لذت بردم و مطمئن شدم با مردی ازدواج میکنم که میتوانم به طور کامل به او اعتماد کنم و تصمیماتش را قبول نمایم!)
فکر میکنم متنم بیشتر به سمت گلایه از او رفته، نمیدانم! شاید یک گلایه پنهان در لایههای زیرین احساساتم است، احساساتی که توقع داشتم بیشتر از هرکسی(خواهرانم/مادرم/خواهر همسرم و...) او جدی بگیرد! میخواستم او بیشتر از همه لرزش صدایم را بشنود!
شاید چون، تنها اوست که بیشتر از همه محرم دل من است، میداند در پشت ِ ظاهر ِ من، در پشت ِ حرفهای من و حتی در نگاههایم چه احساسی نشسته. البته گاهی فکر میکنم لازم است بیشتر به هردومان زمان بدهم، تا بیشتر همدیگر را بشناسیم و خواستههای همدیگر را درک کنیم.(چهقدر گذشته؟! تازه سه سال! 3 سال عمر کوتاهی است برای یک رابطه!)
از طرفی بیشتر از آنکه به عقل خودم اعتماد داشتهباشم به عقل او اعتماد دارم، میدانم برای هرگامی در زندگیش برنامهای دارد(نه مثل ِ من :) ) و من برای برنامههایش احترام قائلم، من همیشه در برنامههایش هستم، هم خودم و هم آرزوهایم، بیشتر از آنکه خودم آرزوهایم را جدی بگیرم او جدی میگیرد و بیشتر از آنکه من برای رسیدن به آنها تلاش کنم، او تلاش میکند و من را تشویق میکند!
خوب! گویا متنم از گلایهی پنهان رسید به مدح عاشقانه آشکار! :) چه اشکالی دارد، شاید لازم بود، بدون هیچ جلوگیری بنویسم تا به این برسم که به او اعتماد دارم و نیازی نیست که نگران باشم و حتی دلشکسته از نگاههای غیرمشتاقش و یا رفتار به دور از هیجانش و حتی درک نکردم این مسئله که من مدام به بارداری و داشتن فرزند فکر میکنم!
لازم است بیشتر صبر کنم.