11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۰۳ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۵۷

کمی پیش از بزرگی

امیرعلی، پسربچه چهارساله خوش‌زبان در مقابل حسین، پسرک یکساله ایستاده، امیرعلی سعی می‌کند از گردن حسین کیف دوربینی را به اجبار دربیاورد، حسین در کمال ناباوری از خودش دفاع می‌کند، بند کیف را می‌کشد و بعد که موفق نمی‌شود با دست به روی کتف امیرعلی می‌کوبد، حسین به دنبال امیرعلی تلوتلو خوران می‌رود، حضار از رفتار حسین متعجب می‌شوند و می‌خندند.

پیگیری حسین که دنباله‌دار می‌شود امیرعلی با کیف دوربین به صورت حسین می‌زند، پدر و دایی امیرعلی ناگهان از جا می‌پرند، پدرش برسر امیرعلی فریاد می‌زند، امیرعلی شیرین‌زبان ناگهان عقب می‌کشد و پکر روی مبل می‌نشیند، پنج دقیقه می‌گذرد، امیرعلی آهسته از اتاق خارج می‌شود، کمی بیرون می‌ماند، بعد وارد اتاق می‌شود و یکراست سراغ حسین می‌رود، کیف را به گردنش می‌اندازد، برایش اسباب‌بازی می‌آورد، ماشین مخصوص خودش را مقابل حسین می‌گذارد، تا آخر شب چشم از حسین برنمی‌دارد.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۰۳
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۳)

۰۳ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۱۹ محدثه پیرهادی
حیف که دختر ندارم... :)))
پاسخ:
:))


ای کاش پدر و مادرها این ویزگی های خاص بچه هایشان را ببینند و جدی بگیرند و پرورش بدهند
هر بچه ای از این بزرگ منشی ها نمی کند
پاسخ:
موافقم
بعضی خصوصیات ذاتیه و بعضی هم از پدر و مادر گرفته
برای این مورد خاص هر دو شریکه

سلام من عاشق یکی از بچه های مدرسمون شدم که اسمش مثل تو خیلی دختر ماهیه ارزومه بقلش کنم الان تب کردم نمی تونم درس بخونم
پاسخ:
استامینوفن استفاده کنید، پاشویه هم جواب میده

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی