خوش به حال ما
میخواستم خط و نشان بکشم که «امسال ظرفها را...» «امسال جارو کشیدن را...» «امسال شستن...» «امسال...» «امسال..» امسال را میخواستم آنچنان غلیظ بگویم که بفهمد سالهای پیش چهقدر سختم بوده، که بداند نمیشود هم روزه بود، هم درس خواند، هم کار کرد، هم کارِ خانه کرد.
میخواستم شور و غلیظش کنم، آنطور که لعاب بیاندازد و جابیافتدد تا طعماش در خاطر بماند، اما نشد، شعلهام ناگهان خاموش شد، خودم مهربانانه نشستهبودم گوشه دلم، مثل وقتی که مادری، کودکش را دلداری میدهد گفتم «همه ثوابش مال ِ خودم/خودت.» چه فرقی میکرد خودم یا خودت؟ مادر شدم و دست کشیدم روی سر ِ خودم، مثل مادرم، مثل مادر همسرم، مثل خواهر همسرم، مثل خالههایم، مثل زندایی و زن عموهایم، مثل مادربزرگهایم مثل... .
خوش به حال همه زنان و مادران که هر روز، سر ِ سفره افطار میزبانند، خوشبهحال لبهای تشنه و صورتهای رنگ پریدهشان، خوشبه حال آنها وقتی نزدیک افطار همه را به هوای خستگی سرسفره میفرستند و خودشان میایستند، خوش به حال همه مادران که مادرند، خوشبهحال همه زنان و دختران که بیکودکی مادرند، خوش به حال ما.
رمضان مبارک
التماس دعا