11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۰۶ خرداد ۹۳ ، ۰۵:۳۸

چند نقطه

با کلمه دل می‌شود ترکیبهای بسیاری ساخت، مثل دل‌گیر دل‌خون دل‌خوش یا حتی حس‌های زیادی، دل‌گیری، دل‌خون شدن، دلشکسته بودن. بین این‌همه بودن و شدن‌ها اما فقط همان دل‌اش مشترک است و البته «دل»اش، بین دل‌گیری و دل‌خونی و دل‌شکستگی و دل‌زدگی از همه سخت‌تر «دل» بریدن اجباری است، ترکیب آشنایی برایش پیدا نمی‌کنم، تنها می‌دانم چه زمانی رخ می‌دهد.

 وقتی هنوز دلی هست اما از مرز دل‌گیری و بعد دل‌شکستگی و دل‌خونی گذشته، به دل‌زدگی نمی‌رسد چرا که هنوز «دل» هست. روزی می‌رسد که اجباری، مثل انبری که می‌اندازند زیر ناخن نیمه شکسته، فرو می‌رود در ریشه‌ای که در دل فرو رفته، اجبار، تقّلا می‌کند، دل، به خون می‌افتد، ضجه نمی‌زند، شاید هم بزند! ریشه است، سخت است بیرون آوردنش، اما سخت‌تر از آن، دانستن این است که باعث اجبار همان ریشه است، همان که ریشه دوانده میان خون و گوشت دل بی‌نوا! راه باز کرده و مانده تا ریشه به عضوی در دل بَند شود،  تلخ‌ترین ترکیب دل بریدن اجباری به اجبار صاحب ریشه است.




موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۰۶
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۱)

چه تلخ...

(مرضیه)

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی