11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی

امیر بعد از آنکه سر شیرین فریاد زد، افسرده و زجر کشیده به ماه نگاه می‌کند،امیر به ماه چشم دوخته. تصویر ماه است که در عدسی تلسکوپش افتاده و ما می‌بینیم، ولی آنچه امیر می‌بیند «شیرین» است.

 

اعتراف این مسئله سخت است، مخصوصاً که این صفت را داشتن در حکم جذام داشتن است، من احساساتی‌ام. همیشه بیش از حد احساساتی بوده‌ام، و بیشتر از آن اهل پوشاندن آن هستم. در هر کتاب و فیلم و قصه و ماجرایی به دنبال قله احساساتش می‌گردم، همان لحظه‌ای که شخصیت، به آن تعلق و مهر و عشق و اندوه و غم واقعی می‌رسد، لحظه ظهور روح انسان، عریان ِ عریان.

هرآنچه که از عشق در تصویر تا به حال دیده‌بودم آنچه نبود که می‌خواستم. آن موسیقی و عطر لطیف و حضور گرم عشق که سراپا مشرقی باشد و پاک، هیچ‌کجا نبود. مدتی فکر می‌کردم شاید فیلم‌های شرق آسیا کمی، به اندازه سر سوزنی بتواند گمشده من باشد، تصویر نابی از خواستن بی‌دلیل.

همه‌ی این جستجو و خواستن تصویری، از شعرهایی می‌آمد که خوانده‌ بودم، و بیشتر از همه حافظ باید پاسخ‌گو باشد، آنچه که دیده بود را شعر کرد و به خورد من داد تا روزگاری به سختی بخوانمش و تشنه تصویر شوم.

 

اینجا که امیر به ماه نگاه می‌کند، قصه‌اش گریه دار شده، و چه کسی می‌داند که قصه شیرین هم گریه‌دار است، کمتر! خیلی کمتر کسی می‌داند، همیشه همین است، همیشه کمتر کسانی می‌دانند که قصه شیرین هم گریه‌دار است.





*از روی پاراگراف آخر خواندم و ضبط کردم و اینجا گذاشتم.

**عرض ارادتی بود برای تصاویری که من را به سیراب شدن، نزدیک کرد و حتی رساند.



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۲۹
زهرا صالحی‌نیا

وضعیت سفید

نامه‌ها  (۶)

امیر تجربه ی شیری نی بود در دوره ای تلخ و شیرین...

فقط چیزی گفتم که بگویم هستم...
پاسخ:
خوب گفتید :)

امیر تجربه ی شیرینی بود از خاطره ای تلخ و شیرین...

فقط چیزی گفتم جهت اعلام بودن!

رادیو را بیش از حد تصنعی و با تاکید خوانده ای ولی صدایت دلنشین است.
امیرو که میبینم یاد سعید مرادی در کتاب "نه آبی نه خاکی"علی موذنی میافتم!!!اون تیکه خانم شیرین امیر با خانم ث.ش سعید!!
پاسخ:
کتاب را نخواندم 
گویا حتماً باید بخوانمش :)

چقد سخته قصه ی امیر و شیرین!
پاسخ:
خیلی
۳۰ مرداد ۹۳ ، ۱۹:۵۰ میم . ب . مهاجر
سلام..
پاسخ:
سلام

خیلی وقته دیگه چک نمیشه انگار، 
ام حرف دل  رو مینویسن که نوشت بشه و مهم نیست که خونده بشه
عشق قدرت داره، میتونه یه آدمو خرد کنه یا اینکه تا اسمون ببره، همش بستگی به نگاه شیرین داره

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی