پایان جشنواره
92 هم نفسهای آخرش را میکشد، بهار و تابستان داغش را دید و توانست چند روزی هم روی برف را ببیند و شاید از سال 92 روزی در آینده به عنوان سالی که در آن سیاسیترین فیلمها و انتخابها و رفتارها از اهالی سینما سر زده، یاد شود.
تمام شد، اهالی سینما به قول خودشان بعد از 8 سال نفس راحتی کشیدند و آنچه میتوانستند و میخواستند ساختند و بر پرده سینما به نمایش در آوردند، خودشان میگویند که لبخند به لبهایشان بازگشته، خودشان میگویند آنچه دوست داشتند ساختهاند، خودشان از عملکردشان راضیند و چه کسی اجازه دارد بپرسد «مردم هم راضی هستند؟»
اگر آقای احمدینژاد آنقدر از آرمانهای انقلاب و امام و رهبر استفاده شخصی نکردهبود، اگر آقای شمقدری به آن شدت در امر مدیریتش ضعیف عمل نکردهبود، اگر آنطور به هرکسی باج ندادهبود، اگر خانواده محترمها و خانه پدریها و بغض و پذیرایی ساده و خوابم میآید و غیره و غیره در دوره مدیریت این آقا ساخته نشدهبود، شاید کمتر دلم میسوخت و بیشتر حرفهای دیشب اهالی سینما را باور میکردم!
بگذارید کمی صبر کنیم، تا بهمن 93، تا فیلمهای جشنواره بعد و امیدی که قرار است در فیلمها جاری باشد، شاید اینبار این طفل چموش ایران به حرف بزرگانش گوش دهد و کمی در راه آنچه وظیفهاش بوده عمل کند. لازم هم نیست مانند سالهای گذشته پس از پایان جشنواره این سوال مطرح شود که پس فجرش کو؟؟
حرفهایی هست که گفتنش در اینجا جایز نیست، حرفهایی که باید در عمل ظاهر شود، من/ما بیشتر مرد عملیم تا حرف و رنگ و به دوربین زُل زدن و توهمات گفتن.