11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۱۳ خرداد ۹۱ ، ۲۰:۳۸

زیر تیغ آفتاب

ساعت 1 ظهر، صندلی جلوی تاکسی نشسته بودم، راننده با هر سه نفری که پشت نشسته بودند سر کرایه تاکسی دعوا کرد، در تمام موارد هم حق با مسافر بود، حداقل 300 تومان بالاتر از کرایه حقیقی آن مسیر می‌گرفت، که چون زیاد در آن مسیر تردد می‌کنم، کرایه تکه به تکه آن مسیر را می‌دانم، نوبت من که شد، وقتی پیاده‌شدم، منتظر باقی پول شدم، به راننده گفتم که کرایه 1000 تومان نمی‌شود، دوباره شروع به داد زدن کرد، وسط حرفش پریدم، خیلی آرام‌تر از آنچه که از خودم انتظار داشتم با او حرف زدم!

 

-ببین آقا، الان هوا گرمه، شما هم خسته‌اید، این پول نوش جونت، من که نمی‌خوام تویه این هوا با شما بحث کنم، فقط این کرایه نیست! 

دوباره شروع کرد به فریاد زدن، و من دوباره تکرار کردم: اشکالی نداره، نوش جونت! هوا گرمه، خسته‌اید! فقط این نیست کرایه، ولی بازم اشکالی نداره!

راننده مات به پول نگاه می‌کرد، من هم که رفتم، باز هم ایستاده بود، وقتی برگشتم و نگاهش کردم، هنوز داشت به پول در دستش نگاه می‌کرد! 

راضی بودم از خودم! راضیم از خودم! :)

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۳/۱۳
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۲)

۱۳ خرداد ۹۱ ، ۱۶:۱۶ دیوونه بال دار !
عـــــــــــــــجــــــــــــــــــــــبــــــــــــــــــــــــــاآآآآ

پیش ما هم بیا نترس دیوونه بی‌خطرم.
سلام

خیلی خوب بود :) منم راضیم ازت!

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی