تقصیر نفیسه بود!
من اصلاً دلم نمیخواست برم، نخواست که، خوب نمیخواست! دروغ که نداریم! ولی چه میشه کرد، وقتی مسئول علمی بسیج دانشگاه میشی، یعنی مسئول علمی بسیج شدی، ولی کلی کار ی دیگه هم هست که باید انجام بدی!
تقصیر نفیسه بود، وگرنه من و چه به بروشور درست کردن، من و چه به سرچ زدن تویه گوگل!
شلمچه
هویزه
دهلاوه
دوکوهه
تقصیر نفیسه بود، وگرنه من و چه به اون خرحمالیا! من و چه به اون گلو دردایی که فقط دواش گریه است!
اصلاً من و چه به یه ساک ِ سبک و لباس ِ کم و بیخیالی بیحمومی!
تقصیر نفیسه بود، وگرنه گوشی الکی لیز نمیخورد بره پرت شه از قطار بیرون و من بشینم بالا سرش گریه کنم! یهویی یکی بخوابونه پس کلم که خاک بر سرت! داری کجا میری؟!
بدوئم برم آخرین دستشوئیه اخرین واگن، وایسم جلو اینهی کدر و کوچیکش و زار بزنم واسه گوشیم!!
تقصیر نفیسه بود، وگرنه حسینیه گردان تخریب که گریه نداشت، حتی فتحالمبین، تو اون آفتاب، بعد دیدن جست و خیزایه مسئول آقایون و اون اون حرکاتش که انگاری خودش و اهو تویه دشت فرض کردهبود ، اصلاً گریه نداشت!
هی راوی محکم میزد تویه گوشمون: گریه نداره! اینجا گریه نداره و ما هی بیشتر زار میزدیم!
خوب اونجا گریه نداشت، پس چرا خودش صداش میلرزید! چرا وقتی میگفت بچهها تا کمر تو گل بودن، رنگش پریدهبود!
چرا وقتی عصر جمعه قتلگاه بودیم.....
تقصیر نفیسه بود، میگفت این آخر شهید میشه و من و انداخت تو شک بین آمین گفتن و نگفتنش1
تقصیر نفیسه بود! چرا من و ول کرد تو شلمچه! چرا نزد تو سرم که دختر بشین اینقد راه نرو! چرا من و ول کرد تو شلمچه! چرا من و ول کرد تو شلمچه!
چرا من و هوایی کرد!
حالا من چیکار کنم؟! چیکار کنم که دارم خفه میشم تو این شهر! چیکار کنم که با دست خالی عاشق شدم!
تقصیر نفیسه است! میدونست من جو گیرم و من و برد! اصلاً من جو گیرم! من الان تو جوه شلمچهام! من و ببر شلمچه!
من چیکار کنم با این گلو درد دختر! هی گفتی بریم بریم! نگفتی این دختره خره! نمیفهمه این چیزارو! نمیفهمه جنوب واسه جنوبه شهر واسه شهر! نفگتی این دختره خفه میشه!
بیا من و ببر اونجا! بیا من و ببر ! تورو خدا بیا ببر!
"ویرایش نشده! توقعه ویراش نداشته باشید."