کام بَک بــ ِ هُوْم
نام یکی از فصلهای کتاب "زندگانی امام حسین علیهالسلام" نوشتهی زینالعابدین رهنما هست"حاصل عمر او: زن بود و شراب بود و عشق!"
باز هم رفتهبودم فرندفید و توئیتر، یه سری فیدها و نوشتهها رو میخوندم و کلی هم عصبانی شدهبودم! راستش به این نتیجه رسیدم، اینطور که به نظر میاد، متعصب هستم! و خلاصه اعصابم بهم ریخت دیگه! همینطوری که داشتم فکرمیکردم، آخه که چی این اراجیف!! یاد این جمله افتادم (حاصل عمر او: زن بود و شراب بود و عشق!) به نظرم جملهی خوشآوائیه، و خیلی سریع معنا رو میرسونه!
اینکه همهی عمر یزید، تویه سه کلمهی بیارزش خلاصه شده!
.
.
بعد از کلی انتظار و دلهره و این دست اون دست کردن، رفتم و تویه موسسه گویندگان جوان تست ِ دوبله دادم، و قبول هم شدم!
راستش خیلی خوشحال شدم، یکی از بهترین اتفاقاتی بود که تویه اون زمان برام افتاده بود، حداقل تونسته بودم، خودم، با وجود مخالفتهایه دیگران، یک قدم به آرزوم نزدیک بشم، ولی باز هم نشد کلاسهایه آموزشی رو برم!
خوب! راستش تو خونهای که هیچکس جدیت نمیگیره، آدم موفقی شدن یکم سخته، اگرچه من حوصلهی این بهانههایه صدمن یه غاز ِ خودمم ندارم!
چند روز پیش، آقای خوشبخت (باتشکر از خودم برای نام اعتدائی به ایشون:دی) به صورت جدی به من گفتن، نباید بذارم صدام خاک بخوره باید برم پـــِیــِش! میدونم که میگید، آقای خوشبخت بایدم یک همچین حرفی و به من بزنه! من هم همین حرف و به ایشون زدم، و آقای خوشبخت گفتن من به عنوان یه دوست هم به شما همین حرف و میزنم، و من فکرکردم، جدایه تعریفات دیگران (اعتمادبنفس:دی) من به دوبله و گویندگی علاقه هم دارم! یادتونه که مدام میگفتم صدایه افراد برام مهمه و در خاطرم میمونه، بعله! همین شد که تصمیم جدی گرفتم که کلاسها رو برم، ناگفته نمونه که هنوز حرفی به مامان بابام نزدم، و تویه این فکرم که پول کلاس و به یه بدبختی جور کنم :( و بعد از اینکه دورهها رو با موفقیت گذروندم، بهشون خبربدم!
خوب راست ِ راست ِ راستشم، هزینه کلاسها زیاد نیست، ولی برایه منی که بیشترین پساندازم دوهزار تومنه، صدوبیست تومن پوله زیادیه، برای همین از همین جایگاه اعلام میکنم، از نصب ویندوز گرفته تا تایپ و میپذیرم!
یکی از برگههایه باریک عین-صاد رویه میزم بود، تا حالا نگاش نکردهبودم، نوشتهی بالا که تموم شد، داشتم غلطایه تایپی و نگارشیش و میگرفتم و فکرمیکردم، یه چیزی تو نوشته کمه! برگه رو برداشتم، روش نوشته بود:
با عزم رفتن،از رنج و از غم، هم میتوان ره توشه برداشت، هم میتوان آسوده پر زد!
*خدااا! چه پستی زدم :)) شده عین برنامه به خانه برمیگردیم! خوب برای حسن ختام پست فیلمی و به دوستان توصیه میکنم، بسیار زیباست، پر از غذاهایه خوشمزه و مریل استریپ ِ قربونش برمه! در کنار خانواده نبینید، ولی خودتون که دیدید لذت ببرید;)
فیلم چیز دار در تنهایی می بینی؟از توی حزبل بعیدهمی گن هر چی چیزه زیر همون چادرهفحش نده شوخی کردم
صدای من چطوره؟
خدایی کی بهت گفته صدات قشنگه؟اگه صدای تو خوبه پس من برم جای هایده رو بگیرم