پایانی نبود ،ولی سـلام
30 29 28 27 26 25 24 23 22 21 20 20 20 20 20 20 .........
چراغ ِ راهنما گیر کرد روی ِ بیست،ایستاد،همهچیز ساکت ِ ساکت شد،ایستاد!ولی من شتاب گرفتم،شتاب همراه با سرعت "تندشونده" ناگهان پرتاب شدم،بـﻩ سوی ِ خیال ِ ت و!
گفته بودم من،کمی،نه،بسیار شبیه ِ رودم،نه جوی ِ کوچک،با صدای ِ آرام آب،من خروشانم،اگرچه گاهی هم آرام هستم،ولی جوی نیستم که با یک بیل و کمی گل راهم را به راحتی بتوان سد کرد،من جاریم،من تمام نمیشوم،به این سادگیها!
گفتی باش و من پیشتر،وقتی از دلت نیاز بودن ِ من گذشته بود، ،تجلی کردهبودم!
دوساله شدم،ناگفته نماند داشتن ِ یک آرشیو دوساله لذت فزایندهای داره،تمام این جابهجایی برای نیاز به جدید شدن بود،از بیشتر ِ نظرات کپی گرفتم و آرشیوی که جابهجا شده حتی ساعتش هم مطابق با ساعت وبلاگ ِ قبلی است.
*زیر ِ طاق یاس،یک رویای ِ شیرین است،مثل لمس کردن یک رویا و امید داشتن به اینکه روزی در آنجا حضور پیدا کنی!
11 صبح،زیر ِ طاق یاس،وقتی بهار بیداد می کند و دل،فقط عاشقیت میخواهد!
فعلاً همین!
بعدنوشت:۱۳ دوباره شروع شد! اتفاقی حتی :)