11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۱۷ مهر ۸۸ ، ۱۸:۰۷

میم ِ ما! یعنی من!

بیا حد شرعی و عرفیمان را رعایت کنیم،ببین! جلوتر نیا! اینقدر لجاجت نکن! اینقدر هم دستت را کنار دستم تاب نده! مطمئن باش میان بی خیالی های عمدیمان به هم نمی خورد و مطمئن تر باش من ِ سر به هوا تنه ام به تنه ی هرکس بخورد به تنه ی تو که شانه به شانه ام می آیی نمی خورد!

اصلاً می ترسم از این گم شدن در چشمهای ِ هم "هم"!

نه! اینطور نفس هایت را ول نده توی صورتم! قلبم گُر می گیرد!

باور کن! به خاطر خودمان می گویم! اصلاً تو حساب کن افسانه است!

مگر نه اینکه ما همه ی این افسانه ها و داستان ها و فیلم ها را برای یک لحظه سرخوشی و کمی رویای بعدش می سازیم و می پردازیم! تو فکر کن حالا سرخوشی و رویای بعد از شنیدن و خواندن و دیدن  آن افسانه هاست!

البته ما سعی می کنیم زیاد به افسانه ها بها ندهیم چون اگر قرار باشد خیلی حسابشان کنیم لیز می خوردند توی تمام زندگیمان و همه چیز را به هم می ریزند،از بس که شر و شلوغ اند!

برای همین همیشه گوشه ای پنهانشان می کنیم و یا سعی می کنیم فراموششان کنیم ولی چه می شود کرد همیشه از سوراخی و غفلتی فرار می کنند و هجوم می آورند به افکار تشنه ی ما!

ما هم که همیشه  حریصیم برای معجزه!

داشتم می گفتم:تو فکر کن افسانه است! از همان افسانه هایی که اگر تو حرف بزنی همه چیز دود می شود یا اگر تکان بخوری یا اگر لمس کنی!

پس لمس نکن! فاصله دار باش با من! باور کن می ترسم همه ی این رویا دود شود و به هوا برود!

از اول هم من بودم و قول و قرارهای عجیب و غریبم! خوب! هیچ قول دیگری به نظرم نیامد!نه آنقدر مقدس و نه آنقدر سخت! اصلاً این قول از همه مقدس تر و سخت تر است! اینقدر سخت است که دلم می خواهد کفاره اش را بدهم و بشکنمش!ولی حتی تو بگو کفاره اش را هم بدهم!اگر یک جور طلسم باشد و همه چیز دود شود و به هوا برود چی؟!

غیر از این ها فقط که قول نیست! خودش کفاره هم هست و هزار چیز دیگر هم هست! تازه تضمین من برای ماست پیش او! ببین برای ما! نه فقط من!

پس بیا و کمی فاصله بگیر! اینطور هم که نگاهم می کنی،کف دستهایم گزگز می کند! از بس که جای دستهایت در آنها خالی است!

بیا و تو هم سر قول ِ من بمان! محض خاطر هر دویمان! نمی بینی؟! نشسته  و نگاهمان می کند!بازیش گرفته! کمی فاصله بگیر! محض خاطر ِ نذر ِ من!

 

 

 

 

[الف ِ ما! یعنی او!

حرف دارد برای گفتن!همین الف ِ ما!فقط کمی حوصله کنید!حرف دارد برای این نذر ِ میم ِ ما! ]

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۷/۱۷
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۰)

هیچ نامهی هنوز ثبت نشده است

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی