11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۰۱ مهر ۸۸ ، ۰۳:۱۵

فـــ ِ ﻌــلاً

این مدت بسیار! طولانی که پستی نذاشتم،صفحه های word ِ بنده خدا رو سیاه می کردم،از همه چیز نوشتم،از حرفهای یک جناب ِ ..... در مورد جنبش سبز و  تعجبم از جوشش عشق و علاقه ی ایشون به امام حسین و امام علی،و کلافه شدن بابت،اینهمه ادعای روشن فکری و شعور،اونهم از فردی که میزانش برای شناخت و احترام به انسانها محل سکونت و نوع پوششون بوده!

اگرچه این آدم به شدت تند رو و بی ملاحظه،بسیاریُ مورد  عنایت ِ زبان ِ خودش قرار داده،ولی جداً در حدی نیست که بخواد مخاطب من یا هرکس دیگه ای باشه! در حالی که برای خودش مثلاً کسیه توی این جامعه ی خراب شده!!!

دلم می خواد خیلی ساده بنویسم،بدون هیچ کنایه و ابهامی،مثل اینکه تک تک کسانی که قراره این متن و بخونن رو به روم نشستن! این چند وقته خیلی اتفاقات افتاده،در همین یکی دو هفته ی گذشته،دلم می خواست متنی و که چند شب پیش نوشتم می ذاشتم،اگرچه خودم خیلی دوسش دارم،ولی حس کردم خسته کننده شدم،نمی دونم!

همین الان،یه پشه ی ریز رفت و خودش و کوبوند به چراغ مطالعه ام! فکر کن،اگه منم یه پشه بودم وقتی توی ِ تاریکی نور می دیدم اینقدر شعور داشتم که خودم و نکوبونم بهش؟!!

البته احساس می کنم بحث شعور در میون نیست،بستگی به میزان شوق داره!

خیلی خوبه که من از کوبیده شدن پشه به چراغ مطالعم می رسم به مفاهیم بلند عرفانی هااا!!!!

در واقع باید در ِ اون عرفان و گل گرفت و کردش سالن بیلیارد!

و باز هم البته در مقابل جمله ی بالا می شه این و گفت که این جهان عرصه ی تفکر و تدبره و غیره!

راستی من در مورد دشتهای ترکمن و آدمهاشم نوشتم! می دونید اینا اثرات چیه؟! اینکه وقتی ما بچه بودیم،هی جمعه ها شبکه یک،فیلم از ترکمنا می ذاشت،که دختره اسب سوار می شد و بعد جمشید هاشم پور مشت می کوفیت تو صورت این و اون!

یه فیلمی هم که اثر عمیقی در من داشت و بعده ها فهمیدم واسه همین اینقده از این خرچنگ ملقب به فرهاد قائمیان خوشم می یاد،فیلم سارای بود، اون موقع ها چون تو جَو ِ اسب و تاخت و تاز بودم خیلی کیف داد ،دیگه هرکسی یه دوران جاهلیتی داره !

الان که سرچ زدم دیدم این فیلمه ربطی به ترکمنا نداشته! ولی کلاً دشت و دَمَن که داشته!

فیلمه مال سال 76 بوده،حدود نه سالگیام،درست گفتم،دقیقاً زمان تاخت و تازم بوده،مخصوصاً که فکر کنم همون زمانا اسب سیاه و می داد،یادتونه که؟!او پسره با اسبش؟! دندونای پسره هم مثل دندونای هاکلبری فین بوداا!

 

اولین باره از این جور پستا می ذارم،ولی کلاً،گپ ِ خوبی بود! البته بایدم خوب باشه فقط خودم حرف زدم!

 

دقت کردید خودم می گفتم خودمم حال ِ خودم و می گرفتم؟!!

 

HEllP :یه کمک کوچولو نیاز دارم،یه سری کتاب می خوام در این موضوع ها: جامعه ی مهدویت،تاریخ کربلا.

همین جوری دور ِ همی:این قضیه چیه؟! جدیداً همه تون گیر دادید به این نظر تبلیغاتیا؟! خبریه؟! بنده های خدا یه چی می گن! دیگه زدن نداره  برادر/ خواهر  ِ من!

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۷/۰۱
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۰)

هیچ نامهی هنوز ثبت نشده است

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی