11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۰۶ ارديبهشت ۸۸ ، ۲۲:۰۰

سرخوشی های ٍ زیرْ پرده ای.

"پیشی پیشی ملوسم                    می خوام تو رو ببوسم         

مامانم نمی ذاره                            خدایا این چه کاره؟!"

 

دوبیت و چهار مصراع،کوتاه و پر از غم،درد و دل یک دل کوچیک!

هر وقت "اونموقع ها" این شعر و می خوندم ،یه بچه رو مجسم می کردم با چشمهایی درشت و پر از اشک و آب دماغی که شره کرده! همراه بچه گربه ی ملوسش و مامانی که منعش می کنه از بوسیدن گربه! و شاید دوست داشتن گربه! و این سخت تره ! می شه منع کرد از بوسیدن،از لمس کردن،از نگاه کردن،ولی از دوست داشتن واقعاً سخته! فکر کنم برای همین "اونموقع ها" با اینکه علاقه ای به بوسیدن گربه و هیچ حیوان دیگه ای (به جز دلفین) نداشتم ولی باز هم غمگین می شدم،دلم برای همان بچه ای که چشمهای درشت پر از اشک داشت می سوخت،به نظرم این شعر خیلی سنگینه برای یه بچه!!

.

.

.

دراز می کشم روی تخت،غلط می خورم سمت دیوار سرد زیر پنجره،پرده را کمی کنار می زنم،سفیدی روز روی همان یک تکه ی کوچک ِ تختم که زیر پرده قرار گرفته پاشیده می شود،نفس می کشم،پرده روی سرم خیمه می زند و خودم را رها می کنم در آنهمه نور و نفس! دلم نمی آید چشم بگیرم از اینهمه آسایش،ظهر ِ دلبر و عشوه گر بهار است!

دل می کنم،دستهایم را بلند می کنم،سمت آسمان بیرون پنجره،کتاب هم همرا دستهایم بالا می رود "سمفونی مردگان"

جلوی صورتم بازش می کنم "موومان یکم"...............

.

.

.

پنجره پنجره پنجره پنجره پنجره پنجره پنجره .......................

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۲/۰۶
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۰)

هیچ نامهی هنوز ثبت نشده است

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی