11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۰۳ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۷:۱۷

"من" محو تماشای تو شدم بی انصاف!

من آرام آرام از "من" دور می شوم،سکوت می کنم،لب می گزم،و سرخوشی هایم می ماند....

"چه ظاهر با شکوهی....چه لبخندهای عظیمی! چه شور و اشتیاقی برای زندگی!"

نیاز به فریاد نیست،اگر آرام اسم من را صدا کنی،صدا در درونم می پیچد و باز می گردد...انگار از تو نشست کرده ام،ریخته ام!

می گذرد! می گذرد!!!

به من متذکر نشو که می گذرد! خودم می دانم!

.

.

.

" مبهوت"

من و تو کنار هم نشسته بودیم،آسمان پر از بادبادکهای سرخ و سفید و سبز و آبی و زرد و بنفش و مشکی و...

آسمان پر از بادبادکهای رنگی بود،ما فقط کنار هم نشسته بودیم،نه با هم حرف می زدیم،نه همدیگر را نگاه می کردیم. تو پاهایت را ستون دستهایت کرده بودی و من دستهایم را ستون تنم،پاهایم را دراز کرده بودم.

سرم رو به آسمان بود،تو نیمی از نگاهت به آسمان و نیمی دیگرش به تکه چوب در دستت بود،همانقدر که دلمان می خواست دشت بود و سبزه،همانقدر که دلمان می خواست!

...........................

....................................................................................این قصه سر دراز دارد......

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۲/۰۳
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۰)

هیچ نامهی هنوز ثبت نشده است

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی