11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۲۳ فروردين ۸۸ ، ۰۰:۰۴

اَنْتَ الدٌَلیلُ

 

"دلم تب داشت"

.

.

.

مولایَ یا مولایَ اَنْتَ الدٌَلیلُ

 

نمی توانستم برای "او" بنویسم،حقیر بودم،دل سپردم به امیر،چه کسی شایسته تر از امیر است برای گفتن از مولا.

اَنْتَ الدٌَلیلُ

.

.

.

یک روز پر کاری یعنی اینکه بدون هیچ هماهنگی و پیش زمینه ای به تو بگویند بیا از این آدمها عکس بنداز و تو و دوست جونت بمونی که اااا !!! عکس بندازیم؟! بلا نگیرید شماهااااااا !!!!!!

بعد فِرت و فِرت از آدمهایی عکس بندازی که مدام غُر می زنن که:عزیزم یا خانوم می شه عکس نندازید!

بعد مسئول بر گرده بگه:خانم من یه 5،6 تا عکس از در می خوام،10،20 تا از دیوار،30،40 تا از آسمون 50،60 تا هم از دماغ اون آقاهه!

بعد تو 4،5 ساعت یه ضرب سر پا باشی بعد فقط یه کیک و ساندیس بدن بهت کوفت کنی(دور از جون)بیشتر از همه هم بُدُویی،بعد ناهاری هم که واسه تو سفارش دادن و نَدَن بهت بخوری،تو هم بمونی تو رودروایسی که: بابا،اون ناهار منه که دارید می پیچونیداااا!!! آقا..خانوم...که لم دادی،من از صبح دارم بالا پایین می پرم و یه لنگه پا وایسادم و چیریک چیریک عکس می ندازم.

بعد کل راه  و به دلت  صابون بزنی که  وقتی رسیدی تهران می ری با دوست جونت یه جا دلی از عزا در میاری،وقتی هم رسیدی به علت "ضیق" وقت  به یه آقای از دماغ فیل افتاده ی گارسون بگی واست کیک شکلاتی بیاره و خواهش کنی سریع آماده کنه،و آقای از دماغ فیل افتاده ی گارسون با کلی عشوه و ادا و ناز و کلاس بگه: رفتن  کیک بیارن!

و بعد از سالی که کیک می یارن تو با نون کنجدی مواجه می شی که روش شیره ریختن!!!!!!!!!!!

بعد این از دماغ فیل افتاده ی گارسون یه ضرب به میز بغلیت که دو عدد خانوم شیک هستند سرویس بده و تو بمونی و دوست جونت و تیپ خوشگل کارگریتون!

 

                                                ای بسوزه پدر شکم!

 

با اینهمه توضیحات به من حق می دید برم تو مغازه و 7up وردارم و بگم:دلستر از این کوچیک تر ندارید؟!

بعد پسره ی چَپُول با یه لحن مزخرفی بهم بگه:این که اصلاً دلستر نیست....

منم یه فحش خانواده دار ِ حسابی و به زور قورت بدم و فقط یه لبخند کج از سر گیجی و خستگی بزنم!!بعد همین پسرک چَپُول که صبر کرده تا مغازه خالی بشه و جنسش را بخواهد من را "کلم" هم حساب نکنه و یک نوشیدنی "خلاف شرع و قانون مملکت" طلب کند!

و مغازه دار محترم هم بگوید:تو هم مثل بابات می خوای این و بخری وایمیستی تا همه برن بیرون؟!

 

هِر هِر هِر هِر هِر هِر هِر هِر هِر هِر هِر هِر هِر هِر هِر هِر هِر هِر هِر هِر هِر هِر هِر هِر

 

و بعد تو به تصویر خودت در یخچال مغازه خیره بشی و فکر کنی:نه،نه،این فقط یه کابوسه! من هستم!

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۱/۲۳
زهرا صالحی‌نیا

نامه‌ها  (۰)

هیچ نامهی هنوز ثبت نشده است

ارسال نامه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی