11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۰۶ فروردين ۸۸ ، ۲۲:۲۳

Godmother

 

۳/۱/۸۸

داخلی/خانه/ظهر

زهرا ظرفها را نمی شوید و همراه گوشی تلفن به طبقه ی بالا می رود،با دوستش رویا حرف می زند و بعد پایین می آید،ظرفها شسته شده.دوباره بالا می رود و روی تخت می خوابد و ادامه ی کتاب "دا" را می خواند.کمی می گذرد.

تــــــــــــــاپ

زهرا از جا می پرد،کمی فکر می کند،با خودش می گوید:حتماً صدای ظرفها بوده.....ولی ظرفها که تق صدا می کنند!! حتماً مامان بوده! نه! پس چرا هیچ صدای ِ آخی نیامد؟

دوباره به کتاب بر می گردد،کمی می گذرد،در اتاق آرام باز می شود،مادر اشک ریزان داخل می شود با صدایی گرفته آرام می گوید:زهرا،زهرا دستم آخ....

گریه می کند،مادر اشک می ریزد،زهرا می لرزد،زهرا از جا کنده می شود،به دست مادر با وحشت نگاه می کند،دست ورم کرده و کبود شده،همه خوابند،زهرا به سمت اتاق پدرش می دود،مادر آرام ناله می کند:نه زهرا...بابا رو صدا نکن!!!

زهرا بی توجه بابا را صدا می کند،بابا از خواب می پرد،با تعجب به زهرا نگاه می کند.....

۳/۱/۸۸             

داخلی/خانه/شب

مادر با دست کچ گرفته بر می گردد.

دست مادر شکسته!

۴/۱/۸۸

داخلی/خانه/صبح

صحنه با دستهایی شروع می شود که در حال خورد کردن گوشت است،بعد دستها شروع به شستن ظرفها می کند میوه ها را می شوید،  دو پیمانه برنج در سینی می ریزد و پاک می کند،برنجها را خیس می کند،در سماور آب می ریزد،میوه ها را بادستمال تمیز می کند،به خورشت سر می زند،کم کم نما بزرگتر می شود،زهرا خورشت را مزه مزه می کند.

۴/۱/۸۸

داخلی/خانه/ظهر

زهرا می پزد می شوید می روفت!

۴/۱/۸۸

داخلی/خانه/شب

زهرا می پزد می شوید می روفت.

۵/۱/۸۸

داخلی/خانه/بعد از ظهر/اتاق خواب محدثه و مهدیه

هر دو در حال خوردن ِ میوه هستند،محدثه سرش را بالا می آورد و نگاهی گذرا به مهدیه که میخکوب شده می اندازد،با لحنی پر از آرامش و افتخار می گوید:زهرا گفت اگه ظرفهای ظهر و نشوری مغزت و با همین گوشت کوب می ریزم رو سینک ظرف شویی...

مهدیه نگاهش روی میوه ی محدثه ثابت می ماند.

۶/۱/۸۸

داخلی/خانه صبح

زهرا می پزد می شوید میمیرد.

                                                          پایان

.

.

.

.

.

نکات مبهم

چرا مامان ِ زهرا اصرار بر این داشت که بابای ِ زهرا بیدار نشود؟؟

_چون اصولاً خانمهای ایرانی برای خواب ظهر شوهرهایشان احترام بسیاری قائلند!!

 

چرا بابای ِ زهرا ،زهرا را با تعجب نگاه کرد؟؟

_چون بابای ِ زهرا چند روزی است با زهرا حرف نمی زند و همین طور بلعکس،به صورت واضح تر این دو با هم در قهری بدون دعوا به سر می برند،دلیل نپرسید چون گفتنی نیست!!! چرا؟! چون خود ِ زهرا هم دقیق نمی داند و از آن دست قهرهایی است که فقط  یک عدد زَهْراء و یک عدد بابای ِ زَهْرائ از آن سر در می آورند.خانه در سایه ی قهر این دو کمی تاریک شده.

این مسئله که همه ی بار روی دوش زهراست کمی اغراق آمیز نیست؟؟!!

_    [سوت]  جانم؟!چی فرمودید؟! لطفاً سوال بعدی!

ببخشید به جشنواره فجر می رسه؟

_این جزوه نکات مبهم بود؟

نه یه نکته ی مبهم بود که در ذهن من بود!

_لطفاً سوال بعدی!!!

از منظر یک  ......

_ببخشید من فعلا! باید از محضر شما مرخص بشم،خدانگهدار.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۱/۰۶
زهرا صالحی‌نیا