"بهار" به روایت نامه های بی مقصد (5)
برای بلاگفا
سلام بلاگفا جان،خسته نباشی،دستت درد نکند برای همه ی این فضاهای مجانی،خدا خیرت بدهد،توی این دوره زمونه که کسی مجانی نفس نمی کشد،این بزرگواری توست که مجانی به ما جایی می دهی که بنویسیم و فقط خودمان باشیم،هم احساس مهم بودن بکنیم،هم به ما دوست می دهی!
بلاگفا جان،دستت بابت همه ی این دوستها درد نکند.فقط قربانت بروم،اینقدر Down نشو و دست ما را در پوست گردو قرار نده،و اینکه،دیگر عرضی نیست،عیدت مبارک.
مستاجر ِ تو.
برای مهران مدیری
سلام باهوش جان،احوال شما؟!
انگاری امسال هم مهمان مایی با همان "اشتباهیت"،اصلاً برای همان اشتباهیت می خواستم بنویسم،برای مهران مدیری ِ مسعود شصت چی!
آخرین باری که توی دوربین زُل،زدی و نگاه کردی،بغض کرده بودی،چشمانت پر از اشک بود.
_من اشتباهی بودم...
خیلی ها خندیدند،خیلی ها سکوت کردند،خیلی ها هم جدی نگرفتند و رفتند پی نوشتن SMS،یکی هم مثل من بغضش گرفت.
زهراست دیگه،همیشه الکی بغض می کنه!
تو که بغض کردی،صدایت لرزید و دل من هم،مثل وقتی که کلاه قرمزی با سوز می خواند"من می شم همکار مرجی...همدم و همکار مرجی...می گیم و می خندیم و شادیم و سرخوش............."
آنموقع من در تاریکی سینما بغض کردم.
آقای کارگردان،آقای بازیگر،آقای باهوش،من تحسینت می کنم برای همه ی هوش و دقتت،برای نگاهت،برای ظرافت و نیشداری طنزت،برای اشتباهی بودنت.
طرفدار ِ تو.