۰۳ بهمن ۸۷ ، ۰۱:۴۰
من صد بار توبه شکستم و تو باز آمدی
(جای مفت است و گوش ـچشم ـ مفت . دو پست در یک روز.گفتم که روی دلم حرفی سنگینی می کند)
حکایت سنگ و شیشه
قصه از لغزش شروع می شود
و دلی که می خواهد و روزگاری که خساست می کند!
ولی،وقتی نگاه می کنی،روزگار بیچاره کاره ای نیست!
خودم چشمهایم را بستم،و گوشهایم را گرفتم،من ماندم میان او و او!
و ندانستم کدام را برگزینم!چله ی عشق نشستم و ندانستم،چله ام بی قرب تو ثمر ندارد!
تو تردیدم را دیدی،خندیدی!
من ماندم و دنیایی که ساختم بی تو_او_
تو خود باز آمدی
جلوه کردی
من صد بار توبه شکستم و تو باز آمدی
تو آمدی
.
.
.
.
طلب می کنم به نیت قرب
می گریم به نیت قرب
می نویسم به نیت قرب
می نگرم به نیت قرب
می نگرم به نیت قرب
می نگرم به نیت قرب
می نگرم به نیت قرب....................
می مانم و می روم به نیت قرب
۸۷/۱۱/۰۳