11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس

لیلی بودم ولیکن اکنون/مجنون‌ترم از هزار مجنون

درباره بلاگ
11 صبح، زیر ِ طاق ِ یاس
بایگانی
۱۶ دی ۸۷ ، ۱۳:۳۱

کف خیابون پر از ستاره بود

دلتنگی بیداد می کند!!

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

                       عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

مگه گم شده بود که پیدا بشه؟! توی کدوم پستوی دل می تونی عشق و پنهان کنی؟ کجا؟پشت کدوم نگاه؟

نگاه؟!!

وقتی چشمها رو ببندی ،همین می شه،عشق گم می شه،و وقتی گم شد،باز کردن چشم فایده ای نداره!

                          ***************************************

خیلی بی ربطه ولی الان یادم اومد و خواستم  بگم،چند روزپیش،صبح زود ،حدود ساعت 6/30 ، می رفتم کلاس، کوچه خلوت خلوت بود، هوا تاریکِ تاریک بود، ماه تو آسمون بود،داشتم با خودم.....نه با خدای خودم حرف می زدم،از همون حرفهایی که فقط می شه به خدا زد،همون حرفهایی که حتی نمی تونی 2 دقیقه بعد پیش خودت تکرارش کنی،تو حال خودم بود،از کوچه اومدم بیرون،پیچیدم تو خیابون،یه دفعه دیدم زمین پر ستاره شده!

کف خیابون پر بود از ستاره های ریز و درشتی که به من می خندیدند و چشمک می زدند،خواستم لگدشون نکنم،می خواستم،تا اومدن خورشید همونجا بایستم و ستاره هایی که به زمین اومده بودن و نگاه کنم،ولی............

آروم قدم برداشتم،اولین ستاره که زیر کفشم رفت،آروم گفتم:آخ!!

صدای آخم تو خیابون خلوت پیچید،هر قدمم یه آخ بود و یه دنیا پشیمونی و شرمندگی،از ستاره هایی که اومدند زمین و من مجبورم لگدشون کنم.

(شاید صدای آخ هام باعث شد،صدای جرغ،جرغ،شیشه خورده ها رو نشنوم،وگرنه،باید زود تر از اینا می فهمیدم که شیشه ی پنجره ی اولین خونه ی خیابون شکسته!!!)

ولی فرقی برای من نمی کرد،چه شیشه شکسته بود،چه نشکسته بود!اون روز صبح،من دیدم

 

                                                    دیدم که کف خیابون پر از ستاره بود

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۱۰/۱۶
زهرا صالحی‌نیا