۱۸ مرداد ۸۷ ، ۰۲:۴۸
Title-less
روزم مثل روز همه ی مردمان می گذرد
اما،چون شب فرا می رسد یک واژه با یک واژه پریشانی من اغاز می شود
روز-روزهایم را باحدیث نفس می گذرانم
اما شب ،شبانگاه من غم می شوم و غم من
همانا عشق تو در قلب من ثابت است و جای گرفته چنان که انگشت بر کف دست !!!!
(این شعر رو توی کتاب سلوک از محمود دولت آبادی خوندم خود کتاب که فوق العاده بود)
۸۷/۰۵/۱۸