من و سالمندان و افراد کمتوان
از وقتی مطمئن شدم که باردارم و به این فکر افتادم که هرچه در اطرافم هست و میگذرد تاثیری هرچند ناچیز و گاهی عمیق بر این نقطه چشمک زن ِ 34 میلیمتری میگذارد حواسم بیشتر جمع شده، اتاق و خانه و ساختمان و محله و شهر و اتوبوس و تاکسی و آدمها! را بهتر و با دقتتر میبینم.(میخواستم بنویسم منتقدانهتر، بعدش مهربانانهتر بعدش ملتمسانهتر و بعدش....)
روز اول ِ بعد از علم به حضور، از خانه که بیرون رفتم با پلهبرقی خاموش ایستگاه بیآرتی مواجه شدم، یاد تصویر داخل اتوبوس افتادم که در مورد اینکه اولویت نشستن بود، سالمندان، معلولان و افراد کم توان.
تصویر کم توانش هم خانمی بود با بچهای روی پایش، قبلتر هم تصویر را دوست نداشتم، شاید ترجمه بدی از اصطلاحی بوده، شاید منظورش این بوده که اینها بیشتر مستحق نشستن هستند....
حس کردم، من و سالمندان و معلولان و افراد کمتوان با همدیگر زُل زدهایم به پلهبرقی خاموش و فکر میکنیم حالا چهطور برویم بالا؟