قلمرو
حوضچه آب سرد هر استخری، قلمرو من است، بیدغدغه، آسوده، گاهی چند مهمان به قلمروئم میآیند، ولی ماندنی نیستند، من تنها ساکن آن حوضچهام.
حوضچه آب سرد هر استخری، قلمرو من است، بیدغدغه، آسوده، گاهی چند مهمان به قلمروئم میآیند، ولی ماندنی نیستند، من تنها ساکن آن حوضچهام.
من حرفی ندارم برای او، برای آنها، من هیچ حرفی ندارم!
*********
بیتوجه به تمام اتوبوسهایی که میآمدند و میرفتند بودیم، ساعت 10 شب، دوتائی، ایستاده بودیم، در قسمت دوم ایستگاه بیآرتی ولیعصر، جائی که احتمال ایستادن اتوبوس در آن 1 به 100 است در آن وقت شب، فروت نینجا بازی میکردیم، داشتیم سعی میکردیم هرکدام یک رکورد به یاد ماندنی به جا بگذاریم.
به خودمان که آمدیم، دیدیم نمیشود، اتوبوس است که میآید و میرود و ما سرخوش بازی میکنیم، ایستادیم در قسمت اول، اتوبوس آمد، منتظر ماندم پیرزنی خارج شود، چمدانی همراهش بود، نگاهم کرد، دیدم عصبانی است، با خودم گفتم، من که کنار ایستادهام چرا اینطور به سمتم هجوم میآورد و زیر لب حرف میزند.(راستش باید اتوبوس زیاد سوار شده باشی، تا روانشناسی پیاده شوندگان را به خوبی بشناسی.)یک پایش داخل اتوبوس بود و پای دیگرش خارج، با دست به من اشاره کرد، بلند گفت: خانوم برو این عبا رو بنداز تو چاه مستراح، اینی که تو پوشیدی خیانت به ماست.
من سوار شدم، دو خانم دیگر هم سوار شدند، خانمها مشتاق بودند، بدانند پیرزن چه گفته، خانمی که ماجرا را نقل میکرد، مردد به من نگاه کرد، لبخند زدم، لبخند زد.
دخترکی گفت: حقش است، اینهمه سال وقتی زیر فشار باشی همین میشود.
من حرفی نزدم، فکر کردم، این یادگار مادرم فاطمه است! در چاه نمیاندازمش!!! دیدم شعاری شد، جوابم مثل حرفهای فیلمهای دهه60 است که دختر مذهبی در مقابل تام ضد انقلاب میایستد و با جوابهایش همه را منفجر میکند.
بحث خانمها بالا گرفتهبود، قبل از انکه پیاده شوم، بحث به نتیجه رسیدهبود، خانمی گفتهبود: باید آدم خودش را بپوشاند، وگرنه زیر اینهمه نگاه موذب میشود، حالا یکی مانتو یکی یه چیز دیگه، نباید زور کرد!
همه گفتند : بله بله! نباید اجبار کرد، ما خودمان، خودمان را میپوشانیم.
(البته همسرائی نکردند، هرکس بخشی از جمله را گفت.)
پیادهشدم، دستش را گرفتم، گفتم شنیدی، پیرزن به من چه گفت؟ گفت نه، برایش تعریف کردم، جمله دخترک را هم گفتم، گفت البته بیراه هم نگفته، موافقم که اشتباه کردند، گفتم موافقم که اشتباه کردند!* لبخند زد، لبخند زدم.
*لازم است از ولی و امایش هم بگویم؟!